گنجور

 
نسیمی

باطن صافی ندارد صوفی پشمینه پوش

دست ما و دامن دردی کشان جرعه نوش

ای مخالف چند باشی منکر عشاق مست

سر توحید از نی و چنگت نمی آید به گوش

ای که می گویی بپوش از روی خوبان دیده را

هیچ شرم از روی خوبانت نمی آید خموش

ما صلاح خویش را در شاهد و می دیده ایم

بعد از این، این مصلحت بین در صلاح خویش کوش

زاهدت نام است و داری در میان خرقه لات

روی سوی حق کن، ای گندم نمای جوفروش

ای دل عارف ز بیداد رقیبانش منال

احتمالش باید از نیش، آن که دارد میل نوش

ای صبا داری نسیم جعد گیسویش مگر

کاین چنین مست و پریشان کرده ای ما را به بوش

تا غم سودای چشمت با دلم شد همقرین

می کشندم چون سر زلف تو از مستی به دوش

همچو عارف در حقیقت پخته و کامل شوی

گر چو می یکدم برآری در خم میخانه جوش

گرچه امشب نیز هستم در پریشانی، ولی

بی سر زلفت شبی نگذشت بر من همچو دوش

هرکه را دادند از این می چون نسیمی جرعه‌ای

تا ابد مست حقیقت گشت و رفت از عقل و هوش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

نیست از قدر و خطر در هفت کشور هم کفوش

زین همی نازد ولیش و زان همی سوزد عدوش

گر عدو خواهد که در راه خلافش دم زند

نم نماند در دهانش دم بگیرد در گلوش

اوج علیین نخوانم همت عالیش را

[...]

امیرخسرو دهلوی

مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش

سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش

گشته از دنیا و مافیها به کلی اختیار

از پی یک جرعه می بر باد داده عقل و هوش

مطربان افتاده بی خود هر یکی بر یک طرف

[...]

سیف فرغانی

ای خریداران رویت عاشقان جان فروش

شور در مردم فتاد از عشق رویت رو بپوش

با قفاداران انجم ماه نتواند زدن

با رخت پهلو اگر خورشید باشد پشت روش

من خمش بودم مرا آورد شوقت در سخن

[...]

کمال خجندی

یار خرمن سوز ما گو روی گندمگون بپوش

ورنه خواهد سوخت خرمن هر کرا عقل است و هوش

روی گندمگون نمود و جان ما یک جو فروخت

از چه شد باز اینچنین گندم نمای جو فروش

شاهدان از گوشها کردند درها را رها

[...]

حافظ

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِی‌فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع

سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش

وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه