ای خردهای ز رشک عقیق تو جام می
جان من است لعل تو، جانم فدای وی
قلب شتا در آتش یم کم طلب
عکس می است لیک مناسب به قلب وی
جام جمم بده به سفالین پیالهای
تا کی حدیث جام جم و کاس لعل کی
ای ترک تندخو جفای تو تا به چند
ای شوخ فتنه جوی جفای تو تا به کی
مجنون به جستجوی تو از خویش بیخبر
شد فاش همچو نالهٔ چنگ و فغان نی
تا کی دمم دمی که ز دست تو راز من
شد فاش همچو طرهٔ لیلاست حی به حی
ناصر فراقنامهٔ تو کی شود تمام
روز که روزنامهٔ عالم کنند طی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به زیبایی و جاذبههای عقیق و لعل میپردازد و عشق خود را نسبت به معشوق ابراز میکند. او از درد فراق و جفای معشوق مینالد و میگوید که دلش در آتش longing میسوزد. او در جستجوی معشوق به سر میبرد و احساساتش به شدت بروز کرده است. در نهایت، شاعر به انتظار روزی میپردازد که فراق از بین برود و عشقش به سرانجام برسد.
هوش مصنوعی: ای خردهای از زیبایی و جلوههای عقیق تو، نوشیدنی زندگیام همان لعل توست. جانم را فدای آن زیبایی میکنم.
هوش مصنوعی: قلب شتا در آتش کم میطلبد، اما تصویری از می جویا است که با دل او سازگار باشد.
هوش مصنوعی: به من این جام زیبا را بده که در آن رمز و رازهای زندگی نهفته است، تا چه زمانی باید به داستانها و افسانههای جام جم و پیالههای سرخ بپردازیم؟
هوش مصنوعی: ای ترک تندخو، تا چه زمانی باید با جفای تو دست و پنجه نرم کنم؟ ای شوخی که همیشه در پی فتنه هستی، تا چه زمانی میخواهی به این کار ادامه دهی؟
هوش مصنوعی: مجنون در پی یافتن تو به قدری غرق در عشق تو شده است که از خود بیخبر است، درست مانند صدای نالهٔ چنگ که پر از درد و فریاد است.
هوش مصنوعی: چقدر میتوانم صبر کنم در حالی که راز من به خاطر تو برملا شده است، همچون موی لیلا که همیشه در دسترس است؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ناصر نمیتواند در طول روز خود را از فکر و یاد تو رها کند. او تصور میکند که روزنامهای از وقایع و اخبار روز را میخواند، اما در حقیقت، همه چیز به یاد تو و جدایی از تو مربوط میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی
بینی علم علم تو بهر دشت و کردری
نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
تمثالهای عزه و تصویرهای می
بستان بسان بادیه گشتهست پرنگار
از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی
صد کارگاه ششترکردهست باغ لاش
[...]
روز دی است خیز و بیار ای نگار می
ای ترک می بیار که ترکی گرفت دی
می ده به رطل و جام که در بزم خسروی
بنشست شاه شاد ملک ارسلان به می
شاهی که کرد چرخ و فلک را به زیر پای
[...]
فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی
پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می
تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما
و آن جز چراغ می نبرد، ای چراغ ری
برکش نوا، که خاطب گل بر کشید صورت
[...]
ای پایگاه قدر تو بر خط استوی
از فر تو چو خلد برین گشته استوی
در باغ استوی طرب انگیز بگذران
لحن مغنیان خود از خط استوی
جان راغذا سماع خوش و روی نیکو است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.