گنجور

 
ناصر بخارایی

شراب‌خواره‌ام و رند و مست و شاهد باز

به جرم خویش مقرم، مِی آر و شاهد باز

چو کعبتین همه میل من سوی نرد است

قمار‌باز مرا گفته‌اند، زرق مباز

در این طریقه که مائیم، عیب‌ها هنر است

که در شریعت عاشق حقیقت است مجاز

همان که پردهٔ عشاق نی نوا بر داشت

تو را به راه مخالف برد، مرا به حجاز

چو سر پاک نداری سر سجود چه سود

چو دل شکسته نباشد درست نیست نماز

چو بلبلت ز نوا دم زدن روا نبود

به خون خلق اگر دم همی‌زنی چون باز

بیار در لگن جام شمع می ساقی

که مرغ روح چو پروانه می‌کند پرواز

در این دمی که منم جام مِی‌ بود همدم

بدین مِی‌ئی که خورم بانگ نی شود دمساز

ز ردّ خلق، قبول خدا طلب ناصر

که غیر خدمت محمود نیست کار ایاز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

عسجدی

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

ناصرخسرو

اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند

بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،

من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز‌.

قطران تبریزی

بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز

رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

شبی که آز برآرد کنم به همت روز

دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

اگر ندارم گردون نگویدم که بدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه