گر باده نیست میخورم از خون دل شراب
ور نقل نیست ساختهام از جگر کباب
گر شاهدی نباشد غم نیست زانکه هست
محبوب من کتابت و منظور من کتاب
گر مال و ملک نیست زبان چون تیغ هست
بر سروران دهر شده مالک الرقاب
گر از نعیم و ناز جهان نیستم نصیب
هستم به چندگونه هنر مالک نصاب
بردوخت چشم پیر فلک نوک خامهام
گویی که هست خامهٔ من نیزهٔ شهاب
از سهم طعن نیزهٔ خطی کلک من
هر شام آفتاب نهد تیغ در قراب
شاید اگر بلای من آید خواص من
آری همیشه آفت سر شد پر عقاب
بازار فضل دیده و بیزار گشتهام
زان ساعتی که من به هنر کردم انتساب
چون فضل شد فضول و هنر عیب و جرم
قدری نماند فضل و هنر را به هیچ باب
من شرق تا به غرب جهان آزمودهام
از فضل نیست هیچ هنرمند کامیاب
فایض شود ز آتش من آب معرفت
تا گل نسوخت از گل پیدا نشد گلاب
دینار شد حجاب ره ما اگر نه یار
دیدار مینماید هر لحظه بی حجاب
کوتاه باد دست من از دامنش چو عود
گر زانکه نیست کیسهٔ من کاسهٔ رباب
دلبر خرابهٔ دل ما اختیار کرد
زانرو که جای گنج نباشد به جز خراب
امروز نیست در همه عالم دلی که نیست
از بخت در شکایت و با چرخ در عتاب
گویی که داد مادر گیتی به بخت من
بر جای شیر شربت خشخاش بهر آب
در طالعم سعادت کلی اثر کند
از صدر مشتری نظر آسمان جناب
فخر امام خواجه حسن آنکه چون حسین
راه خطا نرفت ز اندیشهٔ صواب
پشت و پناه شرع کزو مسند قضا
دید آن سعادتی که نبیند فلک به خواب
چون روز روشن است که رأیش به راستی
بیرون برد ز زلف شب تیره پیچ و تاب
آن عالمی که سایل اگر میکند سؤال
احسان فی البدیههٔ او میدهد جواب
گیرد چو باد ابلق ایام را عنان را
چون آورد عزیمت او پای در رکاب
گر لطف او به عین عنایت نظر کند
آب حیات خیزد از لمعهٔ سراب
ور قهر او به تیغ سیاست زبان دهد
عصفور قطع نسل کند باز چون سداب
ای خواجهای که صاحب دیوان آسمان
از مهر با تو صاحب اعظم کند خطاب
چون سرمهٔ خاک پای تو از روی خاصیت
بخشید نور باصرهٔ چشم آفتاب
میآورند بهر نثار قدوم تو
چشم سحاب و گوش صدف لؤلؤی خوشاب
از سرزنش حسود تو چون میخ خیمه بود
انداخت دست حادثه در گردنش طناب
بحر عجایب است کف در فشان تو
کز مد و جزر اوست روان زر به جای آب
افسرده خون ز بیم تو اندر عروق کان
در پیش دست تو ز حیا آب شد حباب
اندیشهٔ سفر نکند هرگز از دمشق
الا کسی که دارد سلامش بود مآب
واحسرتا عراق که از مشهد نجف
دارد تراب تربت او بوی بو تراب
قدر تو هم عراق شناسد که قدر در
داند مبصری که کند علم اکتساب
دینار اگر چه هست غلام سفید روی
چون صفر پیش همت تو نیست در حساب
در خشک سال قحط کرم اهل فضل
غیر جنابعالی تو نیست فتح باب
شد وقت آنکه رهزن باد خزان به تیغ
بیرون کند قوافل اشجار را ثیاب
در گوشههای باغ شود منزوی هزار
بر منبر چمن چو خطیبان رود غراب
پوشد سپهر را فلک از ابر پوستین
بندد زمانه شاهد خورشید را نقاب
بر رود خشک سیل زند نغمههای تر
مغز زمانه تر شود از نالهٔ رباب
شیر زیان به شکل سمندر ز بیم جان
آید به سوی آتش و غایب شود ز غاب
حاجت به بحث ناصر و حسن سؤال نیست
پیش از سؤال لطف تو خود میدهد جواب
تا دهر مستقیم بود دور برگذر
تا خاک بر گذار بود چرخ در شتاب
ذات تو مستقیم و جهان بر قرار باد
در حق تو دعای دعاگوی مستجاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به احساسات عمیق و فلسفی او درباره زندگی، عشق و قدرت هنر پرداخته است. شاعر با اشاره به موضوعاتی چون عشق به کتاب و معرفت، دلتنگی از کمبود نعمتها و زیباییهای دنیایی، و همچنین ارتباط میان فضیلت و هنر، بیان میکند که اگرچه ممکن است در دنیای مادی ثمرهای نداشته باشد، اما به واسطه هنر و دانش خود احساس غنای درونی میکند. او بر اهمیت نیکوکاری و التواصل روحانی با معشوق و تأثیر رؤسای معنوی بر زندگی انسان تأکید دارد و به نوعی پردهبرداری از ناپایداری خوشیها و دشواریهای زندگی انجام میدهد. در نهایت، شاعر دعا میکند که وجودش و جهان به درستی و خوشبختی ادامه یابد.
هوش مصنوعی: اگر شرابی در دسترس نیست، از دلتنگیام مینوشم. و اگر نقل (شیرینی) هم نیست، از جگر درد و رنجام کبابی درست کردهام.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی نباشد، غم نداشته و ناراحت نیستم؛ زیرا محبوب من نامه توست و مراد من از زندگی، نوشتار توست.
هوش مصنوعی: اگر ثروت و دارایی نباشد، زبان مانند شمشیری است که بر سر افراد بزرگ زمان حکمرانی میکند و آنها را تحت کنترل خود در میآورد.
هوش مصنوعی: اگرچه از خوشیها و نعمتهای دنیا بهرهای ندارم، اما به اندازههای مختلفی از هنر و talent بهرهمند هستم.
هوش مصنوعی: چشم کهنه آسمان را با چشمانم مینگرم، انگار که قلم من همان تیر شهابی است که در آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: هر شب، آفتاب مانند نیزهای بر دوات من میتابد و تندیس خطی که روی آن حک شده، را مورد تحقیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر بلایی بر من نازل شود، نشانهای از ویژگیهای من است، زیرا همیشه برای سرنوشت کسانی که بر آنها مصیبت میآید، نشانهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: از وقتی که به فن و هنر وابسته شدم، از دنیای ریا و نیرنگ دور شدهام و دیگر از آن فضا خوشم نمیآید.
هوش مصنوعی: زمانی که فضیلت به افراط و زیادهروی تبدیل شود و هنر به عیب و نقص بدل گردد، دیگر چیزی از فضیلت و هنر باقی نمیماند و در هیچ موردی ارزشی ندارند.
هوش مصنوعی: من از شرق تا غرب جهان را تجربه کردهام و میگویم که هیچ هنرمندی به دلیل فضل و نعمت به موفقیت نرسیده است.
هوش مصنوعی: آتش وجود من باید به آب آگاهی تبدیل شود تا گل معرفت نسوزد و از آن، عطر و بوی خوب به وجود آید.
هوش مصنوعی: اگرچه دینار و ثروت مانع ارتباط ما شده است، اما عشق واقعی هر لحظه بدون پرده و حجاب خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دست من از او دور باشد مانند چوبی که در آتش میسوزد، زیرا من هیچ چیزی برای دادن ندارم و مانند ظرفی برای ساز نوازنده نیستم.
هوش مصنوعی: دلبر ما که قلب ما را ویران کرده، این کار را انتخاب کرده است زیرا جایی برای گنجینهای که در دل ماست، جز در ویرانه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: امروز در سراسر جهان هیچ دلی پیدا نمیشود که از بخت بدش شکایت نکند و با تقدیر در دلخوری نباشد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مادر زمین، از روی لطف و محبت، آرزوی خوشبختی مرا برآورده کرده است، گویی برایم از عسل و شیرینترین نوشیدنیها، شربت خاصی تهیه کرده که مانند آب برایم مهیا شده است.
هوش مصنوعی: در سرنوشت من، خوشبختی تأثیر زیادی دارد و از جایگاه مشتری، نگاه آسمان بر من میتابد.
هوش مصنوعی: امام خواجه حسن به خاطر این که مانند حسین، هرگز از راه درست منحرف نشد، به خود می بالد و به این افتخار میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیا فقط پیروی از قوانین شرع میتواند ما را به سعادت و خوشبختی برساند، سعادتی که حتی افلاک (ستارهها و سیارات) نیز آرزو دارند به آن دست یابند.
هوش مصنوعی: در روز روشن، مشخص است که نظر او حقیقت را آشکار کرده و از تاریکی و پیچیدگیهای آن بیرون آورده است.
هوش مصنوعی: اگر پرسندهای از آن عالم سؤال کند، در همان ابتدا با نیکی و محبت به او پاسخ میدهد.
هوش مصنوعی: زمان مانند باد تند و بیرحم میگذرد و تو باید در چنین شرایطی آماده باشی و حرکت کنی، همانطور که در میدان جنگ سوارکار باید برای پیشرفت و پیروزی آماده باشد.
هوش مصنوعی: اگر توجه و محبت او به طور واقعی بر ما بیفتد، زندگی دوبارهای به ما میبخشد که همچون آب حیات از درخشش سراب به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر خشم او به زبان سیاست برآید، همچون پرندهای خواهد بود که نسلش را قطع میکند، مانند سدی که مسیر آب را مسدود میسازد.
هوش مصنوعی: ای آقا، تو که از مهربانی آسمان و بزرگی برخورداری، باید در دل تو عشق و محبت باشد.
هوش مصنوعی: چون سرمهی خاک پای تو، به دلیل خاصیتش، نور بینایی خورشید را به چشم میدهد.
هوش مصنوعی: برای استقبال از تو، چشمان ابرها و گوشهای صدفها، پر از مرواریدهای زیبا و شیرین آماده شدهاند.
هوش مصنوعی: حسود تو مانند میخی در خیمه است که مدام سرزنش میکند؛ به همین خاطر، حوادث و مشکلات به او حمله کرده و او را در موقعیت سختی قرار میدهند.
هوش مصنوعی: دریایی پر از شگفتیهاست که کف آن به خاطر تو به جوش و خروش آمده، زیرا جزر و مد آن به جای آب، طلا در حال جریان است.
هوش مصنوعی: نگرانی و ترس از تو باعث شده که خونم در رگهایم همچون حبابی بیجان و افسرده شود، زیرا من به خاطر حیا وشرم از تو، نتوانستم به تو نزدیک شوم و احساساتم را بروز دهم.
هوش مصنوعی: کسی که به دمشق میرود، هرگز فکر سفر به جایی دیگر را نمیکند، مگر اینکه شخصی محترم و با عظمت در آنجا منتظر او باشد.
هوش مصنوعی: آه از عراق که از مشهد نجف خاکش بوی خوش تربت را میدهد.
هوش مصنوعی: توانایی و ارزش تو را هم کسی میداند که ارزش در را میفهمد؛ مانند بینایی که میداند چگونه علم و دانش را به دست آورد.
هوش مصنوعی: هرچند که دینار (پول) ارزشمند و زیباست، اما در برابر اراده و تلاش تو مانند صفر بیارزش است. اگر همت تو بالا باشد، هیچ چیزی نمیتواند جایگاه تو را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: در زمانهای سخت و کمبود نعمت، تنها کسانی که از علم و دانش بهرهمند هستند میتوانند به کمک بیایند و شما唯一 کسی هستید که این در را به روی دیگران باز میکنید.
هوش مصنوعی: وقت آن فرا رسیده است که باد خزان با شدت و قاطعیت، درختان را از ریشه برون کند و قوافل آنها را به زمین بریزد.
هوش مصنوعی: در گوشههای باغ، من منزوی و تنها هستم. مانند خطیبانی که در میان چمنها به سخنرانی مشغولند، غازها و مرغها در حال پرواز و سر و صدا هستند.
هوش مصنوعی: آسمان به وسیله ابرها مانند یک پوشش از پوست میشود و زمانه، خورشید را با نقابی میپوشاند.
هوش مصنوعی: وقتی که سیل بر رود خشک بیفتد، ساز و نغمههایی دلنواز به گوش میرسد و زمانه با نالههای یک ساز بوسهای تازه و زندگی بخشی به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: شیر خطرناک به خاطر ترس از جانش به طرف آتش میرود و خود را از دید پنهان میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نیازی به بحث و پرسش درباره ناصر و حسن نیست، زیرا قبل از اینکه سؤال کنیم، محبت و لطف تو خود به خود پاسخ را میدهد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا به طور مستقیم و ثابت در حرکت باشد و هر چیز در حال گذر باشد، چرخ روزگار هم با سرعت در حال چرخش خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای وجود تو همیشه درست و راست باشد و جهان به خاطر تو پایدار بماند. برای تو دعا میکنم که دعایم مستجاب شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.