ز چشمم قمریان دارند تعلیم پریدنها
ز شمشاد تو سرو بوستانها قد کشیدنها
به داغ لالهزارم میزنی آتش چه ظلم است این
به پا بستن حنا و سرمه بر نرگس کشیدنها
تغافل، خانهزاد گوشه چشمان فتانت
غلام حلقه در گوشت، سخنها ناشنیدنها
تردد کرده کرده عاقبت از خویشتن رفتم
ز پا چون نقش پا افتادم آخر از دویدنها
سرانگشت از ندامت چون سر مسواک میسازم
به یادم چون رسد گهواره و پستان مکیدنها
ز جانان میرسد ای سیدا امروز مکتوبی
کبوتروار چشمم دارد انداز پریدنها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیباییهای طبیعت و عشق سخن میگوید. او از پرندگان و درختان یاد میکند و به احساسات خود درباره معشوق میپردازد. شاعر به داغی که در دل دارد و رنجی که از عشق میکشد، اشاره میکند و از بیتوجهی معشوق به خود گلایه میکند. او همچنین از سختیهای پرواز و فاصلهای که از خود احساس میکند، سخن میگوید و در نهایت به یاد روزهای کودکی و محبتهای اولیه برمیگردد. نامهای از جانان دریافت کرده که احساساتش را تشدید میکند و بر longing و آرزوهایش میافزاید.
هوش مصنوعی: از چشمانم قناریها به پرواز کردن آموختهاند و از شمشاد تو، سروهای بوستان قد کشیدهاند.
هوش مصنوعی: با زخم قلبم آتش میزنی، چه بیرحمی است که با زیباییها و ظرافتها، در رنج و اندوه من افزوده شود.
هوش مصنوعی: بیتفاوتی، ویژگی ذاتی چشمان فریبندهای است که به سراغ غلام حلقهزن میرود، در حالی که چیزهای زیادی را نادیده میگیرد و به سخنها توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: پس از مدتی پیوسته در حال رفت و آمد بودم، در نهایت از شدت خستگی به زمین افتادم. مانند رد پایی که بر روی زمین باقی میماند، دیگر قدرت حرکت نداشتم و از دویدنهای مداوم خسته شده بودم.
هوش مصنوعی: به یاد میآورم که وقتی در حسرت و پشیمانی هستم، انگشتانم را مانند سر مسواک میسازم. این یادآوری برای من میآید که چگونه در دوران کودکی، در گهواره، از پستان مادر شیر میمکیدم.
هوش مصنوعی: امروز نامهای از محبوب به دستم رسید که مانند کبوتر در پرواز است و چشمانم به آن خیره شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها
در اثنای نگاه تیز تیز آن لب گزیدنها
ز بس برجستنم در رقص دارد چون سپند امشب
به سویم گرم از شست آن ناوک رسیدنها
زبان زینهار افتد ز کار از بس که آید خوش
[...]
مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدنها
که در آخر به جایی میرسد از خود رمیدنها
عنان نفس را بگذار چندی تا به راه آید
که از خامی برآرد اسب سرکش را دویدنها
ظهور پختگی با خویش دارد حجت قاطع
[...]
گرفتم گوشهای امروز از درها دویدنها
کمان حلقه شد پشت عصایم از خمیدنها
چو گل از سفره ارباب دولت خون دل خوردم
نصیب من نشد چون غنچه غیر از لب گزیدنها
قناعت پیشگان لب تر نمیسازند از دریا
[...]
چسان عنقا کند با هوشم آهنگ پریدنها
که ریزد سستی پرواز او رنگ تپیدنها
به عزم چیدن گل تا خرامت گلشنآرا شد
بود از شوق دستت غنچه دلتنگ نچیدنها
نمیزیبد تواضع از تو با این قامت رعنا
[...]
چو اشک، آن کس که میچیند گلِ عیش از تپیدنها
بود دلتنگ اگر گوهر شود از آرمیدنها
ز بس عام است در وحشتسرای دهر بیتابی
دلِ هر ذره دارد در قفس چندین تپیدنها
مجو آوازهٔ شهرت ز آهنگِ سبکروحان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.