گنجور

 
سیدای نسفی

ز بیتابی گریزانست جان دردمند ما

نشیند چار زانو بر سر آتش سپند ما

ندارد امتداد افغان جان دردمند ما

بود مد نگاه برق فریاد سپند ما

کدام آهو نگه امروز می آید درین صحرا

که از خمیازه لبریز است آغوش کمند ما

به آتشخانه داغ دل ما می زند دامن

لب خود هر که بگشاید چو گل از بهر پند ما

گریبان چاک دارد داغ سر تا پای گلها را

به محمل می زند پهلو لباس شه پسند ما

به گوش ما ز اعضا ناله زنجیر می آید

نفس بیرون برآید همچو نی از بند بند ما

به تلخی می توان کردن شیرین کام عاشق را

ز شهد زهرخند اوست حلوای به قند ما

وجود ما ندارد سیدا از سایه کوتاهی

نماید بر زمین هموار دیوار بلند ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما!

که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما

ز گیرودار ما آسوده باش ای آهوی وحشی

که از بس نارسایی چین نمی گیرد کمند ما

بیدل دهلوی

زگفت وگو نیامد صید جمعیت به بند ما

مگر ازسعی خاموشی نفس‌گیردکمندما

اگر از خاک‌ره تاسایه فرقی می‌توان کردن

جز این مقدار نتوان یافت از پست و بلند ما

ز سیر برق تازان شرر جولان چه می‌پرسی

[...]

طغرل احراری

ندارد میل الفت وضع آزادی‌پسند ما

بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما

صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل

به غیر از ناله کی خیزد دگر درد از سپند ما؟!

لب شیرین چو خسرو سرنوشت خامه ما شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه