گنجور

 
بیدل دهلوی

زگفت وگو نیامد صید جمعیت به بند ما

مگر ازسعی خاموشی نفس‌گیردکمندما

اگر از خاک‌ره تاسایه فرقی می‌توان کردن

جز این مقدار نتوان یافت از پست و بلند ما

ز سیر برق تازان شرر جولان چه می‌پرسی

که بود از خودگذشتن اولین‌گام سمند ما

توخواهی پردهرنگین‌سازخواهی‌چهره گلگون‌کن

به هرآتش‌که باشد سوختن دارد سپند ما

از آن چشم عتاب‌آلود ذوق زندگانی‌کو

غم بادام تلخی برد شیرینی ز قند ما

ز جوش باده می‌باید سراغ نشئه پرسیدن

همان‌نیرنگ بیچونی‌ست عرض چون و چندما

اگر تا صانع از مصنوع راهی می‌توان بردن

چرا دربند نقش ما نباشد نقشبند ما

چوشمع از جستجورفتیم تا سر منزل داغی

تلاش نقش پایی داشت شبگیر بلند ما

نگاه عبرتیم اما درین صحرای بیحاصل

حریف صیدگیرایی نمی‌گرددکمند ما

نگردد هیچ‌کافر محو افسون غلط بینی

غبار خویش شد در جلوه‌گاهت چشم‌بند ما

جهان توفان رنگ و دل همان مشتاق بیرنگی‌

چه سازد جلوه با آیینهٔ مشکل‌پسند ما

کمین ناله‌ای داریم درگرد عدم بیدل

ز خاکستر صدای رفته می‌جوید سپند ما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۸۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۷

اگر تا صانع از مصنوع راهی می‌توان بردن

چرا دربند نقش ما نباشد نقشبند ما

طغرل احراری

خوشا طغرل ازین یک مصرع بیدل که می‌گوید

چرا در بند نقش ما نباشد نقشبند ما؟!

صائب تبریزی

نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما!

که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما

ز گیرودار ما آسوده باش ای آهوی وحشی

که از بس نارسایی چین نمی گیرد کمند ما

سیدای نسفی

ز بیتابی گریزانست جان دردمند ما

نشیند چار زانو بر سر آتش سپند ما

ندارد امتداد افغان جان دردمند ما

بود مد نگاه برق فریاد سپند ما

کدام آهو نگه امروز می آید درین صحرا

[...]

طغرل احراری

ندارد میل الفت وضع آزادی‌پسند ما

بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما

صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل

به غیر از ناله کی خیزد دگر درد از سپند ما؟!

لب شیرین چو خسرو سرنوشت خامه ما شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه