به ابروی تو قسم یاد می کند دل ما
زند به تیغ تو خود را گلوی بسمل ما
چرا به خانه ما بی ابا نمی آیی
چراغ آئینه گل می کند ز منزل ما
به داغ بی ثمری همچو لاله سوخته ایم
سپند سبز شود از بهار حاصل ما
تمام عمر چو زنجیر زلف در گرهیم
جنون کجاست که آید به حل مشکل ما
به راه قافله عمر نقش پایی نیست
به دوش باد صبا بسته اند محمل ما
نهاده ایم به شمشیر گردن تسلیم
اجل کجاست برد مژده یی به قاتل ما
چو سیدا خبر از نیک و بد نیافته ایم
خطی نبرده کسی در قلمرو دل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با قسم یاد کردن به ابروهای معشوق و بیان عشق و درد دل خود، احساسات عمیق و عذابی را که از فراق و جدایی کشیده است، توصیف میکند. او از عدم حضور معشوق در خانهاش گلایه میکند و به وضعیت نابسامان و بیثمری که در آن به سر میبرد اشاره میکند. شاعر به تصویر کشیدن عمر خود همچون زنجیری در گرههای عشق میپردازد و از جنون به عنوان دلیلی برای حل مشکلات یاد میکند. همچنین به ناامیدی از سفر زندگی اشاره میکند و بیان میکند که در این مسیر کسی نیست که از حال او باخبر شود و او به تسلیم در برابر سرنوشت و مرگش میپردازد، در حالی که از نیک و بد زندگی خود بیخبر است.
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر زیبایی ابروی تو سوگند یاد میکند و مانند پرندهای که به گلویش چنگ زدهاند، به خاطر عشق و درد فراق تو به خودش آسیب میزند.
هوش مصنوعی: چرا بدون هیچ شرمی به خانه ما نمیآیی؟ چون نور چراغ آینه، زیبایی را از خانه ما میسازد.
هوش مصنوعی: ما در گوشهای از دل سوخته و بیثمر همچون لالهای افسردهایم، اما این سوختگی به ما میآموزد که از بهار زندگی، به امید و نشانی تازهای دست یابیم.
هوش مصنوعی: تمام عمر مثل زنجیری به موهای معشوقهام درگیر هستم. کجاست جنون و دیوانگی تا بیاید و مشکل ما را حل کند؟
هوش مصنوعی: در مسیر گذر عمر هیچ نشانهای از ما وجود ندارد، و سوار بر باد خوشبختی به سفر خود ادامه میدهیم.
هوش مصنوعی: ما گردن خود را به شمشیر گذاشتهایم و تسلیم مرگ شدهایم. اکنون کجاست آن مژدهای که به قاتل ما بدهد؟
هوش مصنوعی: ما از خوبیها و بدیها آگاهی نداریم و کسی هم هیچ نشانی از خود در دنیای احساسی ما باقی نگذاشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
[...]
ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا
وی روی تو در آینۀ کَون هویدا
تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد
عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا
هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا
[...]
بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما
چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما
چه سود روی عبادت به کعبه آوردن
چونیست قبله روی تو در مقابل ما
اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد
[...]
درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما
کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز
فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما
دگر برای چه نخل امید بنشانیم
[...]
شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما
کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما
شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید
که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما
اسیر بادیه حیرتیم و میآید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.