گنجور

 
سیدای نسفی

به ابروی تو قسم یاد می کند دل ما

زند به تیغ تو خود را گلوی بسمل ما

چرا به خانه ما بی ابا نمی آیی

چراغ آئینه گل می کند ز منزل ما

به داغ بی ثمری همچو لاله سوخته ایم

سپند سبز شود از بهار حاصل ما

تمام عمر چو زنجیر زلف در گرهیم

جنون کجاست که آید به حل مشکل ما

به راه قافله عمر نقش پایی نیست

به دوش باد صبا بسته اند محمل ما

نهاده ایم به شمشیر گردن تسلیم

اجل کجاست برد مژده یی به قاتل ما

چو سیدا خبر از نیک و بد نیافته ایم

خطی نبرده کسی در قلمرو دل ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جهان ملک خاتون

کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما

هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما

به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند

به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما

به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
شمس مغربی

ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا‏

‏وی روی تو در آینۀ کَون هویدا‏

‏‏تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد‏

‏عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا

هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شمس مغربی
جامی

بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما

چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما

چه سود روی عبادت به کعبه آوردن

چونیست قبله روی تو در مقابل ما

اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد

[...]

بابافغانی

درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما

کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما

ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز

فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما

دگر برای چه نخل امید بنشانیم

[...]

فصیحی هروی

شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما

کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما

شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید

که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما

اسیر بادیه حیرتیم و می‌آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه