گنجور

 
سیدای نسفی

با بد و نیک جهان از بسکه همدوشیم ما

سرمه را چشمیم و حرف سخت را گوشیم ما

عقده ایی در هر خم زلفی که باشد شانه ایم

کاکلی هر جا پریشان می شود دوشیم ما

قامت ما خم شده و فکر کنار از سر نرفت

چون کمان حلقه تنگ از دست آغوشیم ما

زلف او را بنده ایم و کاکل او را اسیر

سنبل او را غلام حلقه در گوشیم ما

بس که امروز امتیاز از اهل عالم برده اند

زهر اگر در جام ما ریزند می نوشیم ما

هیچ کس از ما لباس تیره بختی را نبرد

روزگاری شد که چون کاکل سیه پوشیم ما

معنی در هر که می بینیم خدمت می کنیم

خانه زاد اهل فهم و بنده هوشیم ما

شکوه روشندلان را قاصدی در کار نیست

هر که از ما هرچه گوید در بناگوشیم ما

سیدا همصحبتان ما را نمی سازند یاد

غنچه سان از تنگدستی ها فراموشیم ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما

از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما

گر در آن محراب ابرو نیست ما را راه حرف

از دعاگویان آن صبح بناگوشیم ما

از نسیمی می شود بنیاد ما زیر و زبر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

تا به آن گلگون قبا چون سایه همدوشیم ما

پیرهن در خون خود آلوده می پوشیم ما

پیش ما ای شمع لاف صحبت آرایی مزن

صد زبان داریم همچون شانه خاموشیم ما

بال قمری سرو را باشد حصار عافیت

[...]

بیدل دهلوی

چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما

یک مژه تا واشود صد دشت آغوشیم ما

حیرت ما ازدرشتیهای وضع عالم است

دهرتاکهسار شد آیینه می‌جوشیم ما

شمع فانوس حباب از ما منورکرده‌اند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
قصاب کاشانی

دل پر از افغان و ظاهر خالی از جوشیم ما

از سخن لبریز و از گفتار خاموشیم ما

تا به بر گیریم هر دم تیر تقدیر تو را

جمله اعضا چون کمان پیوسته آغوشیم ما

چون تن آیینه پنهان در لباس جوهریم

[...]

طغرل احراری

بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما

گر جهان از ما نپوشد چشم می‌پوشیم ما!

جوش شکر در نی آخر می‌کند منع صدا

از کمال شهد مضمون گرچه خاموشیم ما!

از زمین تا آسمان گر مشتری جوشد ولیک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه