دل پر از افغان و ظاهر خالی از جوشیم ما
از سخن لبریز و از گفتار خاموشیم ما
تا به بر گیریم هر دم تیر تقدیر تو را
جمله اعضا چون کمان پیوسته آغوشیم ما
چون تن آیینه پنهان در لباس جوهریم
گرچه در ظاهر ز عریانی نمد پوشیم ما
حرف بسیار است اما رخصت گفتار نیست
بر سر چندین هزار اسرار سر پوشیم ما
نزد اهل دل زباندانی نمیدانم که چیست
هرکجا قصاب حرفی بگذرد گوشیم ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به عمق احساسات و رازهای درونی انسانها اشاره دارد. شاعر میگوید که با وجود پر از درد و احساسات، در ظاهر به نظر آرام و بیصدا هستند. او به تصویری از انسانها میپردازد که در تلاشند تا تقدیر خود را در زندگی بپذیرند و کنترل کنند. همچنین به پوشیدگی و پنهان بودن واقعیات درونشان اشاره میکند، چرا که در ظاهر ممکن است عریان یا ضعیف به نظر برسند، ولی در واقع در پشت آنها اسرار و حرفهای زیادی نهفته است. در نهایت، او به این نکته میپردازد که در نزد افرادی که به دل و احساسات اهمیت میدهند، زبان و گفتار به تنهایی کافی نیست و درک عمیقتری نیاز است.
هوش مصنوعی: دلهای ما پر از آلام و نالههاست، ولی در ظاهر خود هیچ نشانهای از ناراحتی نداریم. از لحاظ کلامی، صحبتهای زیادی داریم اما در عمل، سکوت کردهایم.
هوش مصنوعی: ما همواره آمادهایم که با عشق و صداقت، تقدیر و سرنوشت تو را در آغوش بگیریم، همانطور که اعضای بدن به یکدیگر متصل و هماهنگ هستند.
هوش مصنوعی: ما مانند یک آیینه هستیم که درونمان را پنهان کردهایم و در ظاهر، لباس نازکی به تن داریم. اگرچه به نظر میرسد که برهنهایم، ولی در واقع خود را با پوششی میپوشانیم.
هوش مصنوعی: بسیاری از سخنان وجود دارد، اما اجازه صحبت کردن نیست. به خاطر بسیاری از اسرار، ما در سکوت به سر میبریم.
هوش مصنوعی: در میان کسانی که به عمق احساسات و اعتقادات توجه دارند، نمیدانم که زباندان بودن چه معنایی دارد. هر جا که قصابی سخنی بر زبان آورد، من در آنجا گوش میدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما
گر در آن محراب ابرو نیست ما را راه حرف
از دعاگویان آن صبح بناگوشیم ما
از نسیمی می شود بنیاد ما زیر و زبر
[...]
با بد و نیک جهان از بسکه همدوشیم ما
سرمه را چشمیم و حرف سخت را گوشیم ما
عقده ایی در هر خم زلفی که باشد شانه ایم
کاکلی هر جا پریشان می شود دوشیم ما
قامت ما خم شده و فکر کنار از سر نرفت
[...]
چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما
یک مژه تا واشود صد دشت آغوشیم ما
حیرت ما ازدرشتیهای وضع عالم است
دهرتاکهسار شد آیینه میجوشیم ما
شمع فانوس حباب از ما منورکردهاند
[...]
بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما
گر جهان از ما نپوشد چشم میپوشیم ما!
جوش شکر در نی آخر میکند منع صدا
از کمال شهد مضمون گرچه خاموشیم ما!
از زمین تا آسمان گر مشتری جوشد ولیک
[...]
با دل آغشته در خون گر چه خاموشیم ما
لیک چون خم دهان کف کرده در جوشیم ما
ساغر تقدیر ما را مست آزادی نمود
زین سبب از نشئه آن باده مدهوشیم ما
گر توئی سرمایه دار با وقار تازه چرخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.