گنجور

 
سیدای نسفی

کجا رفتی ز آغوش تماشا ای نگار من

نگه فواره خون شد به چشم انتظار من

به حاکم هر که اندازد نظر خاموش می گردد

به سنگ سرمه پهلو می زند سنگ مزار من

به رقص آورده چون فرهاد و مجنون کوه و صحرا را

گل داغ جنون من نسیم لاله زار من

چه روی آتشین است این چه قد شعله خیز است این

شرار خرمن برق است آغوش و کنار من

لب لعلت سرکویت خط سنبل خریدارت

شراب بی خمار من بهشت من بهار من

تویی درمان و درد من طبیب سیدای من

متاع خان و مان من چراغ روزگار من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

مرا جانانه‌ای باید که باشد غم گسارِ من

میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من

چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد

به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من

اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا

[...]

اوحدی

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من

که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من

مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او

از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من

من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل

[...]

جامی

پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من

ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من

به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم

سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من

نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه

[...]

اهلی شیرازی

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من

که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من

شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو

که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من

ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت

[...]

صائب تبریزی

به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من

به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه