گنجور

 
سیدای نسفی

تا چراغ انجمن کردن زبان خویشتن

می خورم چون شمع دایم مغز جان خویشتن

گوهر من در ته گرد کسادی شد یتیم

وقت آن آمد که بر بندم دکان خویشتن

روی بهبودی ندارد داغهای سینه ام

زردرویی می کشم از گلستان خویشتن

هر که را بینم به عالم خویش را گم کرده است

از که می جوید کسی دیگر نشان خویشتن

چغد را ویرانه ها باشد حصار عافیت

کلبه خود کرده ام دارالامان خویشتن

چون کف دست گدا دستار خوان من تهیست

می کشم شرمندگی از میهمان خویشتن

شکوه از خوان فلک ای لاله پیش من مکن

می خورم من هم به خون تر کرده نان خویشتن

مغز خود را سوختم از بی چراغی همچو شمع

دست اکنون مانده ام بر استخوان خویشتن

می شود از خنده آئینه عالم گلستان

گر به بینم عکس روی زعفران خویشتن

مادر دوران به جای شیر خونم داد و رفت

دشمنی ها دیده ام از مهربان خویشتن

هر که می خندد چو گل در این گلستان عاقبت

می زند خود پشت دستی بر دهان خویشتن

پیشوای قوم گردد عاقبت محراب وار

قبله خود هر که سازد آستان خویشتن

چند با من می دهی درد سر ای پهلو نشین

روزگاری شد گرفتارم به جان خویشتن

منزل ما گشته چون تیر هوایی بی نشان

خانه بردوشیم دایم چون کمان خویشتن

سیدا از کلک خود دایم سخنها می کشم

زخم ها دارم به دل از همزبان خویشتن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابن یمین

منت ایزد را که گردون گر که یکچندی مرا

در جهان میداشت سر گردان بسان خویشتن

از جهان بیرون نرفتم تا ندیدم عاقبت

دشمنانم را بکام دوستان خویشتن

من نه چون دونان برای نان چنین سر گشته ام

[...]

کمال خجندی

دل نثار زلف جانان کرد جان خویشتن

جان دهد مرغ از برای آشیان خویشتن

قمری نالان که عاشق بود بر بالای سرو

در سر او کرد آخر خان و مان خویشتن

همچو شمع از انگبین کامم ز شیرینی بسوخت

[...]

ناصر بخارایی

کام ناکامی روا کن از دهان خویشتن

در میان آور کناری از میان خویشتن

خود تن جان داده را از تاب هجرش مسوز

رحم کن بر جان رنجوری به جان خویشتن

ترسم از دست زبان روزی دهم سر را به باد

[...]

نسیمی

ای جمالت گشته پیدا در نهان خویشتن

وی رخت گردیده پیدا در عیان خویشتن

در جهان، خود عشق می بازی به حسن روی خود

عاشق و معشوق خویشی در جهان خویشتن

از لب خود در سؤالی و جواب از لفظ خود

[...]

صائب تبریزی

تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن

می خورد دل شمع دایم از زبان خویشتن

راه حرف آشنایان سبزه بیگانه بست

اینقدر غافل مباش از گلستان خویشتن

نیست نرگس را چو برگ گل به شبنم احتیاج

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه