گنجور

 
سیدای نسفی

مرا هر شب تب هجران آن بدخو بسوزاند

به هر پهلو که گردم بسترم پهلو بسوزاند

به روی صفحه دل هر فسونی را که بنویسم

دچارش گر شوم آن نرگس جادو بسوزاند

نمی دانم کدامین سبز خط در باغ می آید

که هر شب باغبان گلهای عنبربو بسوزاند

به گردن بعد از این طومار آغوشم حمایل شد

دلم را تا به کی تعویذ آن بازو بسوزاند

به دست و پای مجنون من آهن موم می گردد

دلم آتش نفس زنجیر را چون مو بسوزاند

فلک هر جا که دولتخانه بی بنیاد می سازد

ز یکسو آب اگر ریزی ز دیگر سو بسوزاند

زمین شور آب و تخم دهقان را کند ضایع

نبیند روی نیکی زخم اگر دارو بسوزاند

طلوع صبحدم دود از دماغ شب برون آرد

چو رومی دست یابد کشور هندو بسوزاند

ز نقش مقدم وحشی غزالم برق می خیزد

بیابان را رمیدنهای این آهو بسوزاند

ندارم سیدا از ساده رویان آتشی در دل

مرا غمهای آن معشوق چار ابرو بسوزاند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عرفی

خوش آن محفل که از می گر سرایم رو بسوزاند

به هر جانب که غلتم داغ در پهلو بسوزاند

میا در باغ ما رضوان که نخل آرای این گلشن

به هر جانب که رو آرد، نسیمش رو بسوزاند

لبم گر با ترنم آشنا گردد در این معنی

[...]

صائب تبریزی

زگرمی خون من جوهر به تیغ او بسوزاند

فروغ لاله من آب را در جو بسوزاند

دل آن طالع کجا دارد کز آن رخسار گل چیند؟

مگر دلهای شب داغی به یاد او بسوزاند

میسر نیست از دنیا گذشتن هر سبکرو را

[...]

قدسی مشهدی

من و آیینه حسنی که تابش را بسوزاند

دلم را سجده‌های گرم او ابرو بسوزاند

دماغم پر شد از سودای آتشپاره‌ای چندان

که شب در کنج تنهایی سرم زانو بسوزاند

دلم را کرد بوی نافه سرگردان به صحرایی

[...]

سلیم تهرانی

به دل هر چیز بیند عشق آتشخو بسوزاند

ز گرمی در تن بیمار این تب، مو بسوزاند

به هندستان ز ما آیین دیگر در میان آمد

شود عاشق چو خواهد خویش را هندو بسوزاند

رود سوی چمن گر باد دامان نقاب او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه