گنجور

 
سیدای نسفی

اگر در خانه آئینه آن روح روان آید

به استقبال او در صورت دیوار جان آید

گلوی خود به آب تیغ او صیدی که تر سازد

مبارک باد گویانش حیات جاودان آید

به گلشن گر کند آن سبز خط کاکل ربا سیری

به دامنگیریش چون سایه سنبل موکشان آید

دکان خود اگر از شهر بیرون برده بگشایم

به سودایش ز ملک مصر چندین کاروان آید

یکی را می کشد کلکم یکی را زنده می سازد

نمی آید ز شمشیر آنچه از تیغ زبان آید

کند همچون هما پرواز مرغ روحم از شادی

اگر تیر تو را پیکان به مغز استخوان آید

دل از صحبت ناراست طبعان روزگاری شد

گریزان است چون تیری که بیرون از کمان آید

رباط دهر جای خواب آسایش نمی باشد

به گوشم هر دم آواز درای کاروان آید

به کلکم سیدا بیعت نمی سازند گمراهان

اگر هر روز بر من جبرئیل از آسمان آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید

و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید

مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا

الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید

ملامت‌ها که بر من رفت و سختی‌ها که پیش آمد

[...]

امیرخسرو دهلوی

سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید

چو گل جامه درم کانم ز گل بوی نشان آید

نگارا، دیده در ره مانده ام وین آرزو در دل

که یارب، نازنین یاری چو تو بر من چسبان آید

حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم

[...]

سیف فرغانی

سحرگه سوی ما بویی اگر زآن دلستان آید

چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید

بسا عاشق که او خود را بسوزد همچو پروانه

گر آن سلطان مه رویان چو شمع اندر میان آید

از آن حسرت که بی رویش نباید دید گلها را

[...]

جامی

گر از پیراهنت بویی به طرف گلستان آید

زند گل جامه بر خود چاک و بلبل در فغان آید

بر آن اندام نازک چون پسندم بار پیراهن

که بر وی سایه گلبرگ هم دانم گران آید

به حلق تشنه آب زندگی دانی چه خوش باشد

[...]

فضولی

لطیفست آن پری آن به که از مردم نهان آید

مبادا گر فتد نور نظر بروی گران آید

بسوز ای آتش دل استخوان سینه را یک یک

مبادا تیر آن ابرو کمان بر استخوان آید

رود صد آه من تا آسمان هر دم وزان هریک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه