بود کوری کو همیگفت الامان
من دو کوری دارم ای اهل زمان
پس دوباره رحمتم آرید هان
چون دو کوری دارم و من در میان
گفت یک کوریت میبینیم ما
آن دگر کوری چه باشد وا نما
گفت زشتآوازم و ناخوش نوا
زشتآوازی و کوری شد دوتا
بانگ زشتم مایهٔ غم میشود
مهر خلق از بانگ من کم میشود
زشت آوازم بهر جا که رود
مایهٔ خشم و غم و کین میشود
بر دو کوری رحم را دوتا کنید
این چنین ناگنج را گنجا کنید
زشتی آواز کم شد زین گله
خلق شد بر وی برحمت یکدله
کرد نیکو چون بگفت او راز را
لطف آواز دلش آواز را
وانک آواز دلش هم بد بود
آن سه کوری دوری سرمد بود
لیک وهابان که بی علت دهند
بوک دستی بر سر زشتش نهند
چونک آوازش خوش و مظلوم شد
زو دل سنگیندلان چون موم شد
نالهٔ کافر چو زشتست و شهیق
زان نمیگردد اجابت را رفیق
اخسؤا بر زشت آواز آمدست
کو ز خون خلق چون سگ بود مست
چونک نالهٔ خرس رحمتکش بود
نالهات نبود چنین ناخوش بود
دان که با یوسف تو گرگی کردهای
یا ز خون بی گناهی خوردهای
توبه کن وز خورده استفراغ کن
ور جراحت کهنه شد رو داغ کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.