گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

یک خلیفه بود در ایام پیش

کرده حاتم را غلام جود خویش

رایت اکرام و داد افراشته

فقر و حاجت از جهان بر داشته

بحر و در از بخششش صاف آمده

داد او از قاف تا قاف آمده

در جهان خاک ابر و آب بود

مظهر بخشایش وهاب بود

از عطااش بحر و کان در زلزله

سوی جودش قافله بر قافله

قبلهٔ حاجت در و دروازه‌اش

رفته در عالم بجود آوازه‌اش

هم عجم هم روم هم ترک و عرب

مانده از جود و سخااش در عجب

آب حیوان بود و دریای کرم

زنده گشته هم عرب زو هم عجم