ای باد بگو آن شه رعنا پسران را
سر خیل بتان خسرو زرّینکمران را
ناخن زن داغ دل ارباب محبت
صیقلگر آئینه صاحبنظران را
بر هم زن شیرازه جمعیت عشاق
آشفته کن رشته شوریده سران را
کای رفته بغربت ز غمت شیشه صبرم
نازکتر از آن گشته که دل نو سفران را
دارم بره شوق من خاکنشین چند
چون نقش قدم چشم به حسرت نگران را
ننویسی اگر نامه پیامی که تسلی
بخشد من مهجور بفرقت گذران را
مشتاق بس این ناله جانسوز که آن شوخ
هرگز نفرستد خبری بیخبران را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عاشقانههای شاعر در وصف عشق و دلتنگی است. شاعر از باد میخواهد که پیغام عاشقی را به معشوق برساند و او را در جمع عاشقان بیاراید. او از درد فراق و دوری از محبوب سخن میگوید و احساس میکند که صبرش به پایان رسیده است. شاعر به یادهایی از عشق و آرزوهایش اشاره میکند و امیدوار است که خبری از معشوق دریافت کند تا آرامش یابد. در نهایت، نالههای او نشاندهنده شدت عشق و longing اوست که هرگز جواب نمیگیرد.
هوش مصنوعی: ای باد، به آن جوان زیبا بگو که او را در میان جوانان زیبا میشناسند و او مانند سرکشیدگی گلها در برابر خسرو زیبا و زرینکمران است.
هوش مصنوعی: ناخن زن به معنای زخم زدن یا ایجاد درد و رنج است و در اینجا به محبت ارباب اشاره دارد که گویی با این درد، شخص را به شناخت و درک عمیقتر از خود و دیگران میرساند. این درد و رنج، در حقیقت باعث میشود که افراد بهتر و عمیقتر به خود و دیگران نگاه کنند و درک بیشتری از زیباییها و حقایق زندگی پیدا کنند. به نوعی، این احساسات عمیق میتواند آینهای از درک و دانش را برای صاحبنظران بسازد و آنها را در تامل و تفکر بیشتر یاری کند.
هوش مصنوعی: عشاق را به هم بزن و در هم بریز، تا به آشفتگی و نابسامانی برسند و دلهای پریشان را به هم مرتبط کنی.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر غمِ دوریات در غربت رفتهای، صبر من آنقدر نازک و شکننده شده که دیگر قلبم برای دلِ نو سفرانی تاب و توان ندارد.
هوش مصنوعی: من به شدت مشتاقم و مانند خاکی که در آن نشستهام، احساس میکنم. چشمانم با حسرت به اثرات و نشانههایی که از دلم باقی مانده، نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: اگر نامهای ننگاری که پیامی تسکیندهنده داشته باشد، من در جدایی و تنهایی خود تنها و رنجور باقی میمانم.
هوش مصنوعی: به شدت دلم برای تو تنگ شده و این نالههای جانسوزی که سر میدهم، فقط نشانهای از عشق و اشتیاق من است، اما تو هرگز به من خبر نمیدهی و انگار که بیخبر از حال من هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روشنی از روی تو چشم نگران را
این روشنی چشم مبادا دگران را
یا حسن تو و ناز تو سوزی و نیازی
جان نگران را دل صاحب نظران را
زاهد ز تو پوشد نظر و عقل فروشد
[...]
گمراه کند غفلت من راهبران را
چون خواب، زمین گیر کند همسفران را
بی بهره ز معشوق بود عاشق محجوب
روزی ز دل خویش بود بی جگران را
در کوه و کمر از ره باریک خطرهاست
[...]
تا چند کنی خون دل صاحب نظران را
بر سنگ زنی شیشه ی خونین جگران را
از یاری اختر مطلب کام در افلاک
با سنگ در خانه مزن شیشه گران را
با غارت عشق تو چه از داغ دل آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.