نگیرد دل قرار از تاب تب بیمار هجران را
مگر آن دم که بیند روی جانان و دهد جان را
نبودش جا به غیر از دامن یعقوب و حیرانم
که یوسف چون کشید آزار چاه و رنج زندان را
شمار کشتگان وادی عشق از که میآید
که در خون کاروانی خفته هر گام این بیابان را
شب عاشق بپایان گو میا کز حسرت عشقت
ز هم فرقی نباشد صبح وصل و شام هجران را
شود ممتاز کی عشق از هوی در کشوری کآنجا
نباشد فرق چاک سینه و چاک گریبان را
بدان آشفته حالی روز خویش از شورش کشتی
رسانیدم به پایان کاهل کشتی روز طوفان را
دو شهر آن مه ز وصل و هجر خود دارد که جا باشد
در آن جانهای آباد و درین دلهای ویران را
ز تیغ جورت آن سرها که در هر وادی افتاده
شماری گر توانی بشمری ریگ بیابان را
به دیگر بلبلان مشتاق را ای گل چه میسنجی
که باشد نغمه رنگارنگ این مرغ خوشالحان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق دلتنگی و عشق است. شاعر به شدت تحت تأثیر هجران و جدایی قرار دارد و تنها در دیدار معشوق میتواند آرامش یابد. او به دامن یعقوب اشاره میکند و از رنجهای یوسف سخن میگوید که نمادی از درد و جدایی است. شاعر در ادامه به کشتگان عشق و غم و اندوه ناشی از آن اشاره میکند و بیان میکند که تفاوتی بین صبح وصال و شام هجران وجود ندارد. او عشق واقعی را از هوی و هوس متمایز میکند و انسانهایی که در عشق واقعی قرار دارند را توصیف میکند. همچنین در انتها به زیبایی و نغمهسرایی بلبلان در مقابل گل میپردازد و از نغمه خوش آنها میگوید.
هوش مصنوعی: دل هیچ آرامی نخواهد داشت از شدت دلتنگی و دوری، مگر زمانی که چهره معشوق را ببیند و جانش را فدای او کند.
هوش مصنوعی: بجز دامن یعقوب، جایی ندارم و نمیدانم یوسف چه طور آزار چاه و زجر زندان را تحمل کرد.
هوش مصنوعی: عشق قربانیان زیادی دارد و کسی نمیداند که تعداد آنها چقدر است، زیرا در هر قدم این راه، گروهی از عاشقان به خاک افتادهاند.
هوش مصنوعی: ای شب عاشق! بگو که نرود و نپرس، زیرا حسرت عشق تو باعث میشود که صبح وصل و شب دوری هیچ فرقی نکنند.
هوش مصنوعی: عشق از هوس جدا میشود در کشوری که در آن، تفاوتی بین زخم دل و زخم ظاهر وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: من از وضعیت آشفته و بینظمی روزگار خودم که مانند طوفان بود، با تلاش و کوشش به یک نقطه پایانی رسیدم، در حالی که افرادی بیتفاوت و سستعزم، در برابر این طوفان تسلیم میشوند.
هوش مصنوعی: دو شهری که آن ماه در اتصال و جدایی خود دارد، جایی است که جانهای پرطراوت در آن زندگی میکنند و دلهای ویران در این مکان حضور دارند.
هوش مصنوعی: از ضرب تیغ تو، آن سرهایی که در هر جایی افتادهاند، اگر بتوانی، مثل دانههای ریز بیابان بشمار.
هوش مصنوعی: ای گل، تو چه نیازی به مقایسه داری؟ دیگر بلبلان همچنین انتظار دارند، اما نغمههای زیبا و متنوع این پرنده خوشصدا را نمیتوان با آنها سنجید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری
که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده
[...]
چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را
دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم
که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را
نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش
[...]
زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را
چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده
بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم
[...]
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
[...]
گه از می تلخ میکن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم
زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.