زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را
چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده
بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم
که کان گوهری باشد معاقد گوهر کان را
چو نور آفتاب آرد کلال دیده ی اخفش
تصور کردن همتای تو اوهام و اذهان را
ز نامت سایه ها گسترد در عالم نکو نامی
که فرزند خلف بودی طبیعت را و ارکان را
بصورت آدمی خوانم ولیکن اینقدر دانم
که با هر لقمه زن نتوان، برابر کرد لقمان را
به پیش باربد طبعی که راه ارغنون سازد
زیادت رونقی نبود نوای نای انبان را
مسیح زندگی بخشی و ناموسی است تا محشر
بخاک پایت این گردنده محتاج لت انبان را
جوان بختا، جهان بخشا، نه آن مدحت سرایم من
که از بلبل خجالت هاست با من باغ و بُستان را
به حسن تحفه خاطر که آوردم بآن حضرت
زحسنش چشم روشن شد روان پاک حسان را
در امثال عجم گویند و خسرو هم نکو داند
که روز اول و آخر نکو دارند مهمان را
حدیث نان نیارم گفت با رزاقی جودت
که از دکان خبازان برآید قیمتی نان را
ولیکن ناز بی هنگام شاگردان زنکانی
ببادم میدهد هرلحظه عزلت گاه زنکان را
نکوبیتی است قطران را به حسب این سخن لایق
همانا خود ز بر باشد شهنشاه سخندان را
خداوندا تو قطران را زهرکس دوست تر داری
ولیکن دیرتر بخشی ز هر کس چیز قطران را
الا تا کارها سازد عنایت های ربانی
عنایت باد در کار تو یزدان جهان بان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان صفات و فضائل فردی بزرگ و تاثیرگذار میپردازد. شاعر از او به عنوان شخصیتی با قدرت و لطافت یاد میکند که زیبایی و جود او باعث رونق عالم است. او را به مانند کوهی از گوهر توصیف میکند و میگوید که تنها با درک عمیق میتوان به ارزش او پی برد. همچنین شاعر به تواناییهای او در هنر و موسیقی اشاره میکند و او را مشروح و مسیحوار میداند که زندگی را بخشیده و به مخلوقاتش اهمیت میدهد. در کل، این شعر نشاندهنده احترام و admiration نسبت به شخصیت مورد نظر است.
هوش مصنوعی: ای کاش سر بر فرمان تو نهد آسمانها و زمینها، زیرا که مانند دستی ماهر، لطفت جان عالم را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: باران رحمت و لطافت تو، همچون ابرهایی که لؤلؤ را میبخشند، بر زمین میبارد و در این میان، آثار فقر و تنگدستی را از بین میبرد و سرزمینهای دریا و عمان را آباد میسازد.
هوش مصنوعی: تو همچون کوهی از گوهر ارزشمندی و من هرگز نفهمیدم که در دل این کوه، منبع آن گوهر باارزش چه چیزی است.
هوش مصنوعی: چون نور آفتاب، دیدگاه کسانی که درک محدودی دارند، نمیتواند همتای تو را تصور کند و تنها افکار و خیالات را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: از نام تو در دنیا سایههایی پدید آمده است، نام نیکویی که تو فرزند شایستهای از طبیعت و عناصر آن هستی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ظاهراً انسانی به نظر میآید، اما آنقدر میدانم که نمیتوان او را با لقمان، که به خاطر حکمت و دانشش شناخته شده است، برابر گذاشت، حتی اگر با هر لقمهای که به او میدهند، در نظر گرفته شود.
هوش مصنوعی: اگر در حضور باربد، نیازی به روحی باشد که بتواند آهنگی خوش بسازد، دیگر جایی برای رونق و شادابی نخواهد بود، زیرا صدای نای انبان به تنهایی کافی نیست.
هوش مصنوعی: مسیح، کسی است که زندگی را به دیگران میدهد و نماد پاکی و شرافت است. تا روز رستاخیز، من، که به گردن تو نیازمندم، به خاک پای تو میافتم.
هوش مصنوعی: ای جوانان خوشبخت، شما هستید که دنیا را به دیگران هدیه میدهید. من آن کسی نیستم که فقط در شعرهای ستایش از بلبلها بگوید و از آنها خجالت بکشد. من با شما همراه و همراه هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی که به آن وجود مقدس هدیه دادم، از زیبایی او دل خوش و روشن شد روح پاک حسان.
هوش مصنوعی: در فرهنگ مردم عجم (ایرانیان قدیم) میگویند که خسرو نیز به خوبی میداند که در روزهای آغاز و پایان میهمانی، باید به مهمان احترام گذاشت و رفتار مناسبی داشت.
هوش مصنوعی: نمیخواهم درباره نان صحبت کنم، چون به کسی که روزی میدهد، دیانت را میسپرند و نان با کیفیت از نانواییها به دست میآید.
هوش مصنوعی: اما زیبایی و ناز دختران در زمان نامناسب، باعث میشود که من هر لحظه از تنهایی خود دور شوم و به یاد آنها بیفتم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در حقیقت، در نظر گرفتن نکات ظریف و عمیق در صحبتها و رفتارهای افراد، نشان دهندهی درک و شایستگی آنهاست. به ویژه اینکه کلام و منش یک فرد دانا و با فهم عمیق، خود به تنهایی میتواند ارزشمند و با ارزش باشد.
هوش مصنوعی: خداوندا، تو به کسی که بیشتر از دیگران دوستش داری، قطران را میدهی، ولی به هر کس دیگر، دیرتر از او چیزهای قطران را میبخشی.
هوش مصنوعی: ای کاش نعمتهای الهی در کارهای تو اثر بگذارد و خداوند جهان را یاری گر تو قرار دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری
که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده
[...]
چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را
دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم
که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را
نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش
[...]
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
[...]
گه از می تلخ میکن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم
زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
[...]
اگر در جلوه میآری سمند باد جولان را
بفرما تا فرو روبم به مژگان خاک میدان را
مکن عیب تهیدستان که در بازار سرمستان
گدا باشد که بفروشد به جامی ملک سلطان را
چرا از کعبه برگردم که گر خاری بود در ره
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.