غم دل کس به امید چه گوید دلستانش را
چرا بلبل خروشد نشنود چون گل فغانش را
مکن ای گل جفا با بلبل خود این قدر ترسم
رود از باغ و نتوانی تهی دید آشیانش را
ندارم گر برش از بوالهوس فرقی عجب نبود
که نشناسد ز گلچین هیچ گلبن باغبانش را
به کویت گر چنین آشفته میگردم مکن منعم
دلی گم کردهام اینجا و میجویم نشانش را
دو دستم بهر آن دادند در جولانگه نازش
که از دستی رکابش گیرم از دستی عنانش را
جفای دوست باشد لطف دیگر گو فلک هرگز
نسازد مهربان با من دل نامهربانش را
کشد مشتاق تا کی محنت هجران خوش آن ساعت
که بیند روی جانان و کند تسلیم جانش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم و درد عشق صحبت میکند. شاعر از غم دل و تنهاییاش میگوید و اشاره میکند که بلبل (نماد عاشق) فریادش را میزند اما گل (نماد معشوق) صدایش را نمیشنود. شاعر از گل میخواهد که با بلبلش بد رفتاری نکند و نترسد که بلبل از باغ برود. او همچنین بیان میکند که اگر بلبل از گل جدا شود، هیچ کس به زیباییهای باغ توجهی نخواهد کرد. شاعر در جستجوی دل گمشدهاش است و برای این عشق ناراحت و آشفتهاحوال است. شعر به جفای دوست و مشکلات عشق اشاره میکند و بیان میکند که سختیهای هجران را تحمل میکند و امیدوار به دیدن عشقش است.
هوش مصنوعی: غم دل هر کسی را نمیتوان با امید بیان کرد، چون دلستانش به هیچوجه به فریاد بلبل توجه نمیکند و صدای گل را هم نمیشنود.
هوش مصنوعی: ای گل، با بلبل خود اینقدر بدی نکن که بترسم، اگر تو بروی، دیگر نمیتوانم آشیانهام را در باغ ببینم.
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر وابستگیهای بیاساس و هوسری، کسی را نشناسم، جای تعجبی نیست که یک باغبان نتواند باغ خودش را از گلهای انتخابیاش شناسایی کند.
هوش مصنوعی: اگر به کوی تو بیفتم و آشفته حال شوم، لطفاً مرا از خود دور نکن. دل من در اینجا گم شده و من در جستجوی نشانهای از آن هستم.
هوش مصنوعی: دو دست من به این دلیل داده شدهاند که در میدان زیبایی او، یکی برای گرفتن رکاب اسب او و دیگری برای کنترل عنان آن باشد.
هوش مصنوعی: دوستی که به من بیمحلی میکند، در واقع لطفی به من دارد. اما ای آسمان، هرگز نباید با دل بیرحم من مهربان باشی.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق به معشوق تا کی ادامه خواهد داشت، وقتی که سختی و غم دوری او را میکشد. خوشبخت آن لحظه که او چهره معشوق را ببیند و جانش را به عشق او تسلیم کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا توفیق ده یا رب که بوسم آستانش را
کشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را
غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را
به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را
ز مستیهای شوق آن بلبل شوریدهاحوالم
که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را
اثر میکرد گاهی نالهام، از بس که نالیدم
[...]
گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی
[...]
از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را
ربودم دلنشین زخمی که میبوسم دهانش را
جنونم میبرد تنها به سیر آن بیابانی
که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را
چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت
[...]
چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را
کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟
مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را
کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.