که زد بر یاری ما چشم زخمی اینچنین یارا
که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را
تو خود رفتی ولی باد جنون خواهد دواند از پی
بسان شعلهٔ آتش من مجنون رسوا را
تو خود رو در سفر کردی ولی صحرا سپر کردی
به صد شیدائی مجنون من مجنون شیدا را
فرس آهسته ران کاندر پیت از پویه فرسوده
قدمها تا به زانو گمرهان دشت پیما را
شب تاریک و گمراهان ز دنبال تو سر گردان
برون آر از سحاب برقع آن روی مه آسا را
خطر گاهیست گرد خرگهت از شیشهای دل
خدا را بر زمین ای مست ناز آهسته نه پا را
چو میرد محتشم دور از قدت باری چو باز آئی
به خاکش گه گهی کن سایه گستر نخل بالا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم فراق یاری سخن میگوید. او به جدایی پس از وصال اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه عشق و جنون او را آزار میدهد. شاعر به یاد میآورد که یار خود را ترک کرده و او را در سفری نگران و آشفته رها کرده است. او به وضعیت گمراهان در شب تار میپردازد و از یار میخواهد که چهرهاش را آشکار کند. همچنین به خطراتی که در اطرافش وجود دارد و تأثیر عشق بر دلش اشاره میکند و در نهایت از کسی که دور از اوست میخواهد که به یاد او سایهاش را بر دوستش بیفکند.
هوش مصنوعی: چشمی که بر یار ما تأثیر گذاشت و باعث چنین آسیبهایی شد، دوست من، روزی پس از اینکه به هم رسیدیم، ما را به این شکل جدا کرد.
هوش مصنوعی: تو رفتی، اما در دل من دیوانگی و شور خواهد ماند، مانند شعلههای آتش که پیوسته به دنبال دیوانهای در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: تو خود را در سفر گم کردی، اما در مسیر، دیگران را حمایت کردی. تو در میان شور و شوق بسیار، مجنون خود را به شیدایی دعوت کردی.
هوش مصنوعی: به آرامی سوار را بران تا در گودالها از حرکت مانده نمانند، تا زانو گمشدگان راه را در دشت بیابند.
هوش مصنوعی: شب تاریک و بیراههها، افرادی گمراه در جستجوی تو هستند. آنان را از ابرهای تیره دور کن و چهره زیبا و روشن تو را نمایش بده.
هوش مصنوعی: خطرهایی در اطراف مکانی که در آن هستی وجود دارد و باید احتیاط کنی. پس با توجه به دلای از خداوند، باید آرام و به آرامی گام برداری.
هوش مصنوعی: وقتی که محتشم از دنیا برود، اگر تو به خاک او برگردی، گاهی بر بالای نخل سایهای بگستران.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.