کسی ز روی چنان منع چون کند ما را
خدا برای چه داده است چشم بینا را
نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز
که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را
درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل
که نیست برگ و نوا بلبلا، شیدا را
هزار سلسله مو در پیت به خاک افتد
چو برقفا فکنی موی عنبر آسا را
برای جلوه چو نخل تو را دهد حرکت
جسد به رعشه درآرد هزار رعنا را
به آن تکلم شیرین گهی که جان بخشی
به دم زدن نگذارد کسی مسیحا را
به جز وفای تو درد مرا دوائی نیست
خدا دوا کند این درد بیدوا ما را
ز غمزه دان گنه چشم بیگنه کش خویش
که تیغ میدهد این ترک بیمحابا را
بهر زه لب مگشا پیش کس که نگشائی
زبان محتشم هرزه گوی رسوا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد جدایی میپردازد. شاعر از خدا میپرسد که چرا چشم بینا را به او داده است وقتی عشق او را آواره کرده است. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که هر حرکتی از او تأثیر عمیقی بر دل او میگذارد. شاعر همچنین به قدرت کلام معشوق و تأثیر آن بر روح میپردازد و میگوید که تنها وفای معشوق میتواند درد او را درمان کند. در پایان، او نسبت به برخی از زبانها و صحبتهای ناسزا اعتراض میکند و پیشنهاد میدهد که برای حفظ حرمت عشق، نباید در مورد آن سخن گفت.
هوش مصنوعی: چرا باید از نظرت چیزی را پنهان کنیم وقتی خدا به ما چشم بینا داده است؟
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که ما در این دنیا سرگردان شویم، اما هنوز نشانهای از آوارگی و بیخانمانی وجود نداشت.
هوش مصنوعی: ای گل، از این بیشتر در پرده نمان، زیرا در اینجا نه برگی هست و نه نوایی مثل بلبل برای عاشق.
هوش مصنوعی: اگر هزاران رشته مو را بر زمین بریزی، هیچ اهمیتی ندارد، زیرا با یک حرکت میتوانی مویی خوشبو و ارزشمند همچون عنبر را از دست بدهی.
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی تو مانند درخت نخل درخشان شود، بدن را به تحرک وا میدارد و هزاران دلبر را به لرزه در میآورد.
هوش مصنوعی: زمانی که کلامی شیرین و دلنشین از کسی شنیده میشود، به قدری جذاب و جاذب است که حتی مسیحا، که نماد درمانگری و جان بخشی است، نیز از بیان آن باز میماند.
هوش مصنوعی: به جز وفاداری تو، هیچ چیز دیگری نمیتواند دردم را درمان کند. فقط خداست که میتواند این درد بیدرمان ما را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: از نگاه زیبا و معصومانه کسی که در دل غم و اندوه است، آگاه باش. که این جوان با زیبایی خیرهکنندهاش برای این معصوم، همچون شمشیری خطرناک عمل میکند.
هوش مصنوعی: لبانت را برای کسی باز نکن که نتوانی زبان خود را کنترل کنی، چرا که ممکن است باعث رسوایی و بدنامیات شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.