گنجور

 
محتشم کاشانی

بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی

در پرده بازی کرد رخساره در نقابی

در بحر دل هوائی گردیده شورش انگیز

وز جای خویش جنبید دریای اضطرابی

بی‌باک خسروی داد فرمان به غارت جان

دیوانه لشگری تاخت بر کشور خرابی

گنجشک را چه طاقت در عرصه‌ای که آنجا

گرم شکار گردد سیمرغ کش عقابی

خاشاک کی بماند بر ساحل سلامت

از قلزمی که خیزد آتش‌فشان سحابی

بر رخش عبرت ای دل زین نه که می‌دهد باز

دادسبک عنانی صبر گران رکابی

از ما اثر چه ماند در کشوری که راند

کام از هلاک درویش سلطان کامیابی

از نیم رشحه امروز پا در گلم چه سازم

فردا که گردد این نم از سرگذشته آبی

زان لب که می‌فشاند بر سایل آب حیوان

جان تشنه سئوالیست من کشته جوابی

دیروز با تو دل را صدپرده در میان بود

امروز در میان نیست جز پردهٔ حجابی

ای محتشم درین بزم مردانه کوش کایام

بهر تو کرده در جام مردآزما شرابی

 
 
 
خاقانی

بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی

دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی

زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد

ساقی برات ما ران بر عالم خرابی

گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم

[...]

عطار

ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی

در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی

در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی

بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

رویی، چگونه رویی؟ رویی چو آفتاب

زلفی، چگونه زلفی؟ هر حلقه یی و تابی

هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری

هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی

گر عکس عارض تو، بر صحن عالم افتد

[...]

مولانا

بوی کباب داری تو نیز دل کبابی

در تو هر آنچ گم شد در ماش بازیابی

زین سر چو زنده باشی تو سرفکنده باشی

خود را چو بنده باشی ما را دگر نیابی

ای خواجه ترک ره کن ما را حدیث شه کن

[...]

حکیم نزاری

ای صورت خیالت در پیش من شرابی

وی پرتو جمالت در چشمم آفتابی

از چشم پرخمارت در مغزِ من بخاری

وز زلفِ تاب‌دارت در جانم اضطرابی

شب‌های تا به روزم از دیده رفته سیلی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه