بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی
دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی
زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد
ساقی برات ما ران بر عالم خرابی
گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم
بس رخنه کردیم دل، در دل چرا نتابی
از افتاب دیدی بر خاک بوسه دادن
کو بوسه کآخر ار من خاک تو آفتابی
دانم که دردت آید از شهد لب گزیدن
باری کم از مزیدن چون گاز برنتابی
ز آن زلف عیسوی دم داغ سگیم بر نه
نقش صلیب برکش چون داغ گرم تابی
خاقانی است و جانی یکباره کشته از غم
پس چون دوباره کشتی آنگه کجاش یابی
او راست طالع امروز اندر سخن طرازی
چون خسرو اخستان را در مالک الرقابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و اندیشههای عمیق درباره عشق و زندگی میپردازد. شاعر از قنینه (شرابخانه) میگوید و به اهمیت لذت و شادی در زندگی اشاره میکند. او به دو رنگی و ناپایداری دنیای مادی و عشق اشاره میکند و از ساقی میخواهد که به او برات خوشبختی دهد. شاعر از تابش آفتاب و دیده شدن در عشق سخن میگوید و به تجربههای خود از عشق و غم اشاره میکند. در نهایت، او به طالع و سرنوشتش اشاره میکند و کلمات خود را به زیبایی و هنرمندی با هم پیوند میزند.
هوش مصنوعی: صدا از دور به گوش میرسد که باید در این ویرانیها کار و زندگی را جدی گرفت؛ اگر کسی واقعاً به خوشگذرانی و لذت عشق میپردازد، باید تلاش و کوشش کند.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه دنیای چند رنگ و متناقض، خراب و ویران شود، ای ساقی، شراب ما را به دست ما بده تا ما در این خرابی غرق شویم.
هوش مصنوعی: تو گفتی من مانند آفتاب هستم، اما با وجود این که در دلها جای میگیریم، چرا هنوز نمیدرخشی؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال دیدهای که آفتاب بر خاک بوسه بزند؟ این بوسه چیست؟ من که خودم خاک تو هستم، آفتابی باش.
هوش مصنوعی: میدانم که گزیدن لب عسل برایت دردناک است، اما از اینکه مثل گاز برنج نتوانی تحمل کنی، باید بگذری.
هوش مصنوعی: از آن موی زیبا و گیسوی دلربا به شدت داغ و پرحرارت هستیم، همانطور که بر روی صلیب علامتی داغ و گرم باقی میماند.
هوش مصنوعی: خاقانی عاشق و دلدادهای است که به خاطر غمش جانش را یکباره از دست داده. حالا اگر دوباره کشتیاش در دریا غرق شود، دیگر نمیتوانی نشانهای از او پیدا کنی.
هوش مصنوعی: امروز او در سخنوری و فن بیان بسیار توانا است، مانند خسرو که در زیبایی و اداره امور برتری دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی
در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی
بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی
[...]
رویی، چگونه رویی؟ رویی چو آفتاب
زلفی، چگونه زلفی؟ هر حلقه یی و تابی
هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری
هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی
گر عکس عارض تو، بر صحن عالم افتد
[...]
بوی کباب داری تو نیز دل کبابی
در تو هر آنچ گم شد در ماش بازیابی
زین سر چو زنده باشی تو سرفکنده باشی
خود را چو بنده باشی ما را دگر نیابی
ای خواجه ترک ره کن ما را حدیث شه کن
[...]
ای صورت خیالت در پیش من شرابی
وی پرتو جمالت در چشمم آفتابی
از چشم پرخمارت در مغزِ من بخاری
وز زلفِ تابدارت در جانم اضطرابی
شبهای تا به روزم از دیده رفته سیلی
[...]
با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی
راضی شدم که: بینم روی ترا به خوابی
صد نامه مشق کردم در شرح مهربانی
نادیده از تو هرگز یک نامه را جوابی
هر گه که بر در تو من آب روی جویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.