سحر به کوچه بیگانهای فتادم دوش
فتاد ناگهم آواز آشنا در گوش
که خوش به بانگ بلند از خواص می میخواست
ازو دهاده و از اهل بزم نوشانوش
من حزین تن و سر گوش گشته و رفته
ز پا تحرک و از تن توان و از دل هوش
ستادم آن قدر آن جا که داد مرغ سحر
هزار مرتبه داد خروش و گشت خموش
صباح سر زده آن کو صبوح کرده بتی
گران خرام و سرانداز و بیخود و مدهوش
گرفته بهر وی از پاس واقفان سر راه
نموده تکیهگهش نیز محرمان سر و دوش
چو پیش رفتم خود را زدم در آن آتش
که بود آن که ازو دیگ سینه میزد جوش
ز بی شعوریم اول اگر ز جا نشناخت
شناخت عاقبت اما ز طرز راه و خروش
چنان به تنگ من از سرخوشی درآمد تنگ
که گوئی آمده تنگم گرفته در آغوش
اگرچه جای هزار اعتراض بود آن جا
بر آن قدح کش بیقید کیش عشرت کوش
نگفت محتشم از اقتضای وقت جز این
که می ز بزم رود خود به کوی باده فروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات و تجربههای خود در یک شب میپردازد. او به کوچهای میافتد که ناگهان آواز آشنایی به گوشش میرسد، صدایی بلند که از خواص میگوید و او را به یاد مینویسد. شاعر از دردی که احساس میکند میگوید و از اینکه از پا و دل ناتوان شده است. صبح زود، نوری سر زده و دختری زیبا در حال سرخوشی در آنجا دیده میشود. او به سمت این دختر پیش میرود و خود را به آتش عشق میزند. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که زندگی و خوشیهای آن باید در لحظه تجربه شود و از قید و بندها رها شد. موزیک و شکرگزاری به خاطر زندگی و بزم و شادی، تمام نگرانها و مشکلات را تحتالشعاع قرار میدهد.
هوش مصنوعی: دیروز شب در یک کوچه ناشناس به خواب رفتم و ناگهان صدای آشنایی در گوشم پیچید.
هوش مصنوعی: کسی که با صدای بلند از خاصیتهای میپرسد، باید با افراد خوشگذران و اهل بزم در ارتباط باشد و از آنها استفاده کند.
هوش مصنوعی: من بسیار ناراحت و غمگین هستم، گوشام به صداها حساس شده و از پاهایی که حرکت نمیکنند، در توان بدنیام خبری نیست و از دلام هم حوصلۀ هیچ چیزی را ندارم.
هوش مصنوعی: من آنقدر در آن مکان ایستادم که آواز مرغ سحر هزار بار با صدای بلند به گوش رسید و پس از آن سکوت برقرار شد.
هوش مصنوعی: صبح دمیده و آن عاشق زیبا به آرامی میآید، در حالی که مست و بیخبر از دنیای خود است و جلوهای خاص دارد.
هوش مصنوعی: برای او از قبل مجوزهایی برای عبور گرفتهاند و جایی خاص برایش تعیین کردهاند که فقط افراد مخصوص و مورد اعتماد بتوانند به آنجا دسترسی پیدا کنند.
هوش مصنوعی: وقتی جلوتر رفتم، خودم را در داغی افکندم که آن کسی که از دلش جوش میزند، در آن دیگ بوده است.
هوش مصنوعی: اگر ما از ابتدا نشناختیم که در کجا قرار داریم و چه چیزی در انتظار ماست، اما در نهایت به روش و نحوه حرکت و صدا پی خواهیم برد.
هوش مصنوعی: به قدری از خوشحالی به من نزدیک شد که انگار در آغوشم گرفته و نمیتواند از من جدا شود.
هوش مصنوعی: هرچند که در آن مکان، دلایل فراوانی برای انتقاد وجود داشت، اما شخصی که بیقید و شرط از لذایذ زندگی بهرهمند میشود، همچنان به خوشگذرانیش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: محتشم هیچ چیزی دربارهٔ نیازهای زمان نگفت جز این که باید از مینوشی و شادی در جمع دوستان به سوی مسیر فروشندهٔ شراب برویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وزیر شاه بدیدار پهلوان برغوش
گرفت و داد بپیمان دوستی دل و هوش
بموسم گل و بلبل زجام و بلبله کرد
شراب گلگون از دست گلعذاران نوش
همه سعادت دستور شاه سعدالملک
[...]
ز دست مدعیان یک زمانکی شبِ دوش
شرابکی دو سه در خدمتت نکردم نوش
به روزگار شبی دیگر اتفاق افتد
که پای بوس تو حاصل کنیم و دست آغوش
بر آتش جگرم ریز یک دم آب وصال
[...]
دو هفتهٔ دگر از بوی باد مشک فروش
شود چو باغ بهشت این زمین دیبا پوش
درخت غنچه کند، غنچه پیرهن بدرد
به وقت صبح چو مرغان برآورند خروش
شود چو روی فلک پرستاره روی زمین
[...]
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش
منم غلام تو ور زانک از من آزادی
مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش
ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم
[...]
چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش
ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش
سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد
معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش
به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.