تا شده ای گل به تو اغیار یار
در دلم افزون شده صد خار خار
ای بت چین جانی و جسم بتان
پیش تو بیجان شده دیوار وار
زلف تو تاری به من اول نمود
روز من آخر شد از آن تار تار
سوخت تن از سوز تو ای دل بر او
رشحهای از دیدهٔ خون بار بار
تا بکی ای گلشن خوبی بود
بلبل تو از غم گلزار زار
سرمه راحت مکش ای دل به چشم
دیدهٔ پرآب از غم دلدار دار
محتشم از شرکت ناشاعران
دارم از اندیشهٔ اشعار عار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. او از زخمهای عاطفی که ناشی از دوری و غم یار است سخن میگوید و به زیبایی و جذابیت یار (که به "گل" تشبیه شده) اشاره میکند. همچنین، او به سوز دل و اشکهایش اشاره دارد و از درد ناشی از جدایی به تنگ آمده است. در پایان، شاعر به ناامیدی و احساس نامناسب خود از شرکت در محافل اشاره میکند و از اندیشههایش در مورد شعر و شاعری سخن میگوید.
هوش مصنوعی: وقتی تو به زیبایی گل شدهای، در دل من حسادت و غم دیگران بیشتر و بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: ای معشوقه چینی، تو جان و روح من هستی و دیگران مانند بتها در برابر تو بیروح و بیجان شدهاند.
هوش مصنوعی: موهای تو ابتدا برای من زیبا و دلنشین به نظر میرسید، اما در نهایت باعث تیره و تار شدن روزگارم شد.
هوش مصنوعی: ای دل، از شدت عشق تو جانم در آتش میسوزد و از چشمانم بارها اشکهای خونین میریزد.
هوش مصنوعی: چقدر باید همچنان زیباییهای تو را دید و بلبل از غم گلها گریه کند!
هوش مصنوعی: ای دل، به راحتی سرمه نمال به چشمانت که پر از اشک است به خاطر غم محبوب.
هوش مصنوعی: محتشم از همراهی افرادی که شعرهای ناپسند میسرایند، خود را دور نگه میدارم و از افکار مربوط به شعرهایی که عار و ننگ به حساب میآیند، پرهیز میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای زینهار خوار بدین روز گار
از یار خویشتن که خورد زینهار
یک دل همی چرند کنون آهوان
با شیر و با پلنگ بیک مرغزار
وقتیکه چون دو عارض و زلفین تو
[...]
پند بدادمت من، ای پور، پار
چون بگزیدی تو بر آن نور نار؟
غره مشو گر چه نیابد همی
بی تو نه بهرام و نه شاپور پار
پشت گرانبار تو اکنون شدهاست
[...]
با رخت ای دلبر عیار یار
نیست مرا نیز به گل کار کار
تا رخ گلنار تو رخشنده گشت
بر دل من ریخته گلنار نار
چشم تو خونخواره و هر جادویی
[...]
دولت مسعودی با روزگار
چون تن و جان گشت بهم سازگار
تاج همی گوید جاوید باد
شاه زمانه ملک روزگار
بخت همی گوید پاینده باد
[...]
وقت گل سوری، خیز ای نگار
بر گل سوری می سوری بیار
بر بط سغدی را گردن بگیر
زخمه زیر و بم او برگمار
زان می نوشین، که چو جانم بدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.