تنی زلالوش آن سرو گل قبا دارد
که موج از اثر جنبش صبا دارد
شب آمد و سخن از کید مدعی میگفت
ازین سخن دگر آیا چه مدعا دارد
رقیب جان برد از هجر و بر خورد ز وصال
من از فراق بمیرم خدا روا دارد
ز حال آن بت بیگانه وش خبر پرسید
که باد میوزد و بوی آشنا دارد
رکاب خشم برای که کرده باز گران
تحملت که عنان کرشمهها دارد
فتاده بس که حدیث من و تو در افواه
بهر که مینگرم گفتگوی ما دارد
به محتشم تو مزن طعنه گر ندارد هیچ
اگرچه هیچ ندارد نه خود تو را دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و ظرافت یک سرو اشاره میکند که با حرکت نسیم به خوبی نمایان میشود. شب فرامیرسد و شاعر درباره توطئههای رقیب سخن میگوید و دلش از جدایی میسوزد. او از حال معشوق بیخبر است و میبیند که نسیم بوی آشنا را به همراه دارد. شاعر از تحمل خشم و کینه میگوید و میفهمد که صحبتهای او و معشوق در میان مردم رواج پیدا کرده است. در پایان، شاعر به کسی که او را مورد طعنه قرار میدهد، هشدار میدهد که هر چه از او میگوید، حقیقتی ندارد.
هوش مصنوعی: درخت سرسبز و خوشقوارهای که لباس زیبایی از گل به تن دارد، حرکاتش به قدری نرم و لطیف است که حتی باد نیز با وزش خود تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و در مورد دسیسههای دشمن صحبت میکردند؛ حالا از این صحبتها دیگر چه خواستهای میتواند وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: رقیب جان مرا با غم فراقش برد و حالا که به وصال من نزدیک شدهاست، از دوری و جدایی میمیرم. آیا خدا این را اجازه خواهد داد؟
هوش مصنوعی: سوالی درباره حال آن معشوق زیبا کردم که بادی میوزد و بوی آشنایی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که خشم تو را تحت کنترل گرفته، آیا میتوانی به یاد بیاوری که چه کسی باعث این وضعیت شده؟ خشم تو مانند افسار زیبایی است که دیگران را تابع خود کرده است و تحمل تو برای این وضعیت بسیار سنگین و دشوار است.
هوش مصنوعی: چندین بار دربارهی رابطهی من و تو صحبت شده و همه جا از آن صحبت میکنند. هر جا که نگاه میکنم، نشانهای از گفتگوی ما دیده میشود.
هوش مصنوعی: به محتشم طعنه نزن، زیرا او هیچ چیز ندارد؛ حتی خودت هم چیزی نداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد
ز شادی و ز فرح در جهان نمیگنجد
دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد
ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود
[...]
خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک
توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد
قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود
قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد
کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد
[...]
بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد
تن برهنه ما نقش بوریا دارد
بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی
ز گرد بالش خورشید متکا دارد
به دست راحت اقبال دهر غره مشو
[...]
دل شکسته ما گنجی از وفا دارد
بخر شکسته ما را که سودها دارد
مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است
که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد
جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود
[...]
زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد
هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد
بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست
بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد
جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.