گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مسعود سعد سلمان

آمد به عرض گاه دلارام من فراز

پیش بساط عارض در جمله حشم

خیره بماند عارض چون حیلتش بدید

گفتا که هست لاله رخ و نوش لب صنم

دو لب عقیق و شکر دو روی مهر و ماه

دو چشم لطف و خوبی دو زلف پیچ و خم

خالی به زیر زلفش و چاهیش در ز نخ

خال اصل فتنه گشته و چه معدن ستم

دادش جواب گفت محلی که هست راست

اینست آنچه گفتی و یک ذره نیست کم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فرخی سیستانی

عید عرب گشادبه فرخندگی علم

فرخنده باد عید عرب بر شه عجم

سلطان یمین دولت و پیرایه ملوک

محمود امین ملت و آرایش امم

شاهی که تیره کرد جهان بر عدو به تیغ

[...]

منوچهری

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم

بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم

افکنده همچو سفره مباش از برای نان

همچون تنور گرم مشو از پی شکم

تو مست خواب غفلتی و از برای تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مسعود سعد سلمان

شاهان پیش را که نکردند جز ستم

شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم

هست او بلی خلیفه یزدان دادگر

پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم

گویند خسروان زمانه به هر زمان

[...]

امیر معزی

از مشک اگر ندیدی بر پرنیان علم

وز قیر اگر ندیدی بر ارغوان رقم

بر پرنیان ز مشک علم دارد آن نگار

بر ارغوان ز قیر رقم دارد آن صنم

زلف سیاه بر رخ او هست سایبان

[...]

وطواط

ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم

مردم و مردمیت بعالم شده علم

شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده

در ساحت وجود ز کاشانهٔ عدم

گه فخر منتسب و آداب مکتسب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه