چون نهان گشت چشمه روشن
خاک را تیره گشت پیرامن
شب پر از در و گوهر و لؤلؤ
از گریبان چرخ تا دامن
از نهیب شب دراز و سیاه
برمیده کواکب از مسکن
متفرق بنات نعش از هم
به هم اندر خزیده نجم پرن
هست دیوار و بام را گویی
از سیاهی شب درو روزن
شب تاریک سرمه بود مگر
که ازو چشم زهره شد روشن
من بگشته ز حال و صورت خویش
در غم آن نگار سیم ذقن
گشته از ضعف همچو بی تن جان
مانده بر جای همچو بی جان تن
مونسم شمع و هر دو تن گریان
من ز هجر بت او ز مهر لگن
اشک او بر مثال زر عیار
اشک من از قیاس در عدن
همچو جان منش بسوزش دل
همچو رنگ منش به رنگ بدن
بر گل نظم چون هزار آوا
تا گه صبح می سرایم من
مدحت صاحب اجل منصور
مفخر آل احمد بن حسن
آنکه در آفرینش عالم
غرض او بد ز ایزد ذوالمن
از پی طبعش آفریده نشاط
وز پی مدحش آفریده سخن
آسمان گر ز همتش بودی
گشتی ایمن ز قحط و آز زمن
زادی از بوستان ز زر ترنج
رستی ا ندر چمن ز سیم سمن
ای گزیده چو علم در هر باب
وی ستوده چو فضل در هر فن
خلق و طبع تو گوهر و درست
حزم و عزم تو آتش و آهن
چون مدیحت مرا فصیح کند
حشمت تو مرا کند الکن
گر به خدمت همی کنم تقصیر
تات بر من تبه نگردد ظن
که همی من به خود بپردازم
از بلای زمانه ریمن
دوست تا از برم جدا گشتست
در برم دشمن است پیراهن
دوستان چون جفا کنند همی
من چه امید دارم از دشمن
گرچه دورم ز مجلس سامیت
من ازین بخت و دولت توسن
همچو قمری به باغ دولت تو
هستم استاده و گشاده دهن
می سرایم ثنا و مدحت تو
طوق مهرت فکنده بر گردن
تا دهد نور چرخ را خورشید
تا دهد زیب باغ را سوسن
دست تو سوی جام های نبید
چشم تو سوی لعبتان ختن
اصل جاه از جهان فضل بگیر
بیخ بخل از زمین آز بکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به حال و هوای شب و تأثیر آن بر روح و جان خود میپردازد. او به سیاهی شب و درخشش ستارهها اشاره میکند و از دلتنگی و غم خود به خاطر دوری از معشوق مینالد. شاعر احساس تنهایی و ضعف میکند و از اشکهایی که میریزد، آنها را به طلا تشبیه میکند. در ادامه به ستایش شخصی میپردازد که در ایجاد سعادت و برکت در زندگی مردم نقش دارد و همچنین به ویژگیهای او چون فضل و حزم اشاره میکند. او در نهایت، به معنای دوستی و دشمنی میپردازد و از بخت و دولتی که دارد، میگوید. شاعر امید خود را از دوستی و حمایتهایی که در زندگی داشته، نمیبازد؛ او به ستایش از محبوب خود ادامه میدهد و به زیباییهای زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی چشمه روشن زیر خاک پنهان شد، اطراف آن تاریک و کدر شد.
هوش مصنوعی: شب مملو از زیبایی و درخشش است، مانند در و گوهر و مروارید که از افق آسمان تا زمین پراکنده شدهاند.
هوش مصنوعی: ستارهها از ترس صدای بلند و مخوف شب تاریک و طولانی، از محل زندگی خود خارج میشوند.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به جدایی و پراکندگی دختران نعش (نوعی موجود در افسانهها یا شعر) از یکدیگر وجود دارد. در اینجا، ستارهای در آسمان خود را به آنها نزدیک کرده و در میان آنها قرار گرفته است. به تعبیر دیگر، تصویر و احساس تنهایی و جدایی از یک سو و در عین حال ارتباط و نزدیکی با زیباییهای آسمانی از سوی دیگر به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: گویا دیوار و سقف بهگونهای است که در دل تاریکی شب، در آن روزنههایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در شب تاریک، چشمان ستارهٔ زهره مانند سرمه میدرخشید و روشنایی بخشید.
هوش مصنوعی: من در اندیشه و نگران حال و ظاهر خودم هستم و در غم آن معشوق با زیبایی چهرهاش به سر میبرم.
هوش مصنوعی: به سبب ضعف، همانند کسی که بدون بدن باشد، جان را در مییابم که بیحرکت، همچون تن بیجان بر جای مانده است.
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که هر دو وجودم به خاطر جدایی از محبوبم در حال گریه است. عشق او همچون آتش دل مرا میسوزاند.
هوش مصنوعی: اشک او مانند طلا باارزش و خالص است، اما اشک من در مقایسه با آن، ساده و بیارزش به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: همچون جان من، دل را بسوزان و همچون رنگ من، به رنگ بدن درآید.
هوش مصنوعی: من در دل شب، مانند هزار نغمه بر روی گلها میسرایم تا صبح بیاید.
هوش مصنوعی: توصیف و ستایش شخصی با نام منصور، که افتخار خانواده احمد بن حسن را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: کسی که هدف او در خلق جهان، خواست و اراده خداوند صاحب تمامی قدرتهاست.
هوش مصنوعی: بر اساس خواستههای دل، شادابی به وجود آمده و به دنبال ستایش او، کلامی خلق شده است.
هوش مصنوعی: اگر آسمان اراده و تلاش خود را به کار گیرد، میتواند انسان را از قحطی و مشکلات نجات دهد و او را در امان نگه دارد.
هوش مصنوعی: از باغی درختی از طلا به بار نشسته و در چمن گلی از نقره روییده است.
هوش مصنوعی: تو همانند علم در هر زمینه خاص هستی و به مانند فضیلت در هر هنر و حرفهای ستوده و قابل احترام میباشی.
هوش مصنوعی: سرشت و ویژگیهای تو مانند جواهر با ارزش و شگفتانگیز است، در حالی که اراده و استقامت تو همچون آتش و آهن قوی و پایدار است.
هوش مصنوعی: وقتی تو به خوبی و زیبایی از من تعریف میکنی، بزرگی و عظمت تو باعث میشود که من نتوانم به خوبی صحبت کنم و زبانم بند بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر در خدمت تو خطا یا قصوری انجام دهم، این تصور بدی که از من پیدا میشود، بر من نخواهد گشت.
هوش مصنوعی: من به خودم متمرکز میشوم تا از مشکلات و ناگواریهای زمانه دوری کنم.
هوش مصنوعی: دوست وقتی از کنارم رفت، احساس میکنم که در کنارم دشمن است و به من آسیب میزند.
هوش مصنوعی: وقتی دوستانم به من آسیب میزنند، دیگر از دشمن چه توقعی میتوانم داشته باشم؟
هوش مصنوعی: هرچند که من از محفل تو دور هستم، اما به خاطر خوشبختی و مقام تو هرگز احساس ناآرامی نمیکنم.
هوش مصنوعی: مانند قمری که در باغی خوشبو نشسته و دهانش را باز کرده است، در محیطی خوشحال و آزاد هستم.
هوش مصنوعی: من به مدح و ستایش تو میپردازم، زیرا محبت تو به گردن من مثل طلایی است که بر گردنم آویخته شده است.
هوش مصنوعی: خورشید نور را به آسمان می بخشد و زیبایی باغ را سوسن به جلوه می آورد.
هوش مصنوعی: دست تو به سوی نوشیدنیها و چشمانت به سمت دختران زیبا و دلانگیز است.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به مقام و اعتبار، باید از دانش و فضیلت استفاده کنی و از خودخواهی و تنگ نظری دوری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست بر خواجه پیچیده رفتن
راست چون بر درخت پیچد سن
این عجبتر که: می نداند او
شعر از شعر و خنب را از خن
آمد آن نو بهار توبهشکن
بازگشتی بکرد توبهٔ من
دوش تا یار عرضه کرد همی
بر من آن عارض چو تازه سمن
گفت وقت گل است باده بخواه
[...]
زرد کردی رخم به انده و غم
لعل کردی دهان تنبول تن
در دندانت تا عقیق شدست
لعل گشته ست جزع دیده من
آمد آن تیر ماه سرد سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
نه مرا با تکاب او پایاب
[...]
هر که چون کاغذ و قلم باشد
دو زبان و دو روی گاه سخن
همچو کاغذ سیاه کن رویش
چون قلم گردنش به تیغ بزن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.