چون چرخ قادر آمد و چون دهر کامگار
خسرو علاء دولت سلطان روزگار
مسعود پادشاهی کاندر جهان ملک
هست از ملوک گیتی شایسته یادگار
بهرام روز کوشش و ناهید روز بزم
برجیس روز بخشش و خورشید روز بار
ای کوه باد حمله و ای باد کوه حلم
ای ذوالفقار مردی و ای مرد ذوالفقار
شد مفخرت چو مهر ز رای تو نورمند
شد مملکت چو کوه ز جاه تو استوار
آمیخته هوای تو با دل چو جان و تن
و آویخته رضای تو در تن چو پود و تار
جوهر نمی پذیرد بی حکم تو عرض
عنصر همی نگیرد بی امر تو قرار
از عفو و خشم تست همه اصل روز و شب
وز مهر و کین تست همه طبع نور و نار
از شوق طلعت تو و حرص دعای تو
با چشم گشت نرگس و با پنجه شد چنار
از بهر جود دست تو زر زاد و خاک و سنگ
وز بهر زیب بزم تو گل داد چوب و خار
در کان ز شرم چشمه یاقوت سرخ شد
وین خرده ایست نیکو خاطر بر این گمار
زیرا که کوه مادر او بود و او ندید
مر کوه را سزای کف راد تو یسار
از بهر ساز و آلت شاهانه تو را
از گونه گونه گوهر خیزد ز کوهسار
وز بهر جشن مجلس فرخنده تو را
از نوع نوع گلها روید ز جویبار
تخمی که جز به نام تو در گل پراکنند
آن کشت را به ژاله کند ابر سنگبار
گر باد انتقام تو بر بحر بگذرد
از آب هر بخار که خیزد بود شرار
ور قطره ای ز جود تو بر خاک برچکد
در دشت هر غبار که باشد شود عقار
تا حمله برد جود تو بر گنج شایگان
با کس نیاز نیز نپیوست کارزار
تا ملک تو بزاد ز اقبال دولتش
گه بر کتف نشاندش و گاه بر کنار
در سهم و ترس مانده چو گاوان ز شرزه شیر
شیران کارزاری از آن گرز گاوسار
از هول و هیبت تو بداندیش ملک و دین
با جان ممتحن زید و با دل فگار
گاه از فزع چو رنگ جهد بر فراز کوه
گاه از قلق چو مار خزد در شکاف غار
ای اختیار کرده تو را ایزد از جهان
هرگز ندید چشم جهان تو اختیار
گرچه فلک ز چشمه خورشید بوته کرد
نگرفت هیچ گوهر ملک تو را عیار
بر غور کارهای تو واقف نگشت چرخ
گفت اینت بختیاری ای شاه بختیار
عادل زمانه داری قاهر جهانستان
بایسته پادشاهی شایسته شهریار
در پیش تخت مملکت تو به طوع و طبع
سجده کند جلالت هر روز چند بار
شاها خدای داند و هست او گواه حق
تا جان من چه رنج کشید اندرین حصار
تا من پیاده گشتم هستم سوار بند
بر جای خویش مانده که بیند چو من سوار
بر سنگ خاره بند گرانم چون بدوخت
کز بار آن بماندم بر سنگ سنگ وار
از گوشت پوده کرد مرا هر دو ساق پای
این مار بوده آهن گشته گزنده مار
مداح نیکم و گنهم نیست بیش ازین
در بند بنده را ملکا بیش ازین مدار
تندست شیر چرخ اجازت مکن بدان
کو بیگناه جان چو من کس کند شکار
زین زینهار خوار فلک جان من بخر
اکنون که جان بر تو فگندم بزینهار
مگذار زینهار چو در زینهار تست
جان مرا بدین فلک زینهار خوار
بسته در انتظار خلاصست جان من
جان کندنیست بستن جان را در انتظار
تا آسمان قرار نیابد همی ز دور
مهر اندرو ز سیر نگیرد همی قرار
ای مهر شهریاری چون مهر نوربخش
وی آسمان رادی چون آسمان ببار
بادی چنانکه خواهی بر تخت مملکت
از عمر شادمانه وز ملک شاد خوار
تأیید جفت و بخت به کام و فلک غلام
دولت رفیق و چرخ مطیع و خدای یار
خورشید ملک داده هوای تو را فروغ
اقبال و بخت کرده خزان تو را بهار
جشن خجسته مژده همی آردت بر آنک
تا حشر بود خواهد ملک تو پایدار
تو یادگار بادی از کرده های خویش
هرگز مباد کرده تو از تو یادگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دربارهی ستایش و تمجید از مسعود، پادشاهی بزرگ است که در تاریخ به یادگار مانده است. شاعر با بیان جملههایی زیبا و تشبیهات پرمعنا، توانمندیها و فضیلتهای او را توصیف میکند و به جایگاه او در تاریخ تأکید میورزد. او همچنین بر تأثیر وجود مسعود بر سرنوشت کشور و مردمش اشاره میکند و از قدرت و عظمت او به عنوان یک پادشاه عادل و نیکوکار سخن میگوید. شاعر پیوسته اذعان دارد که مسعود با مهر و بخشش خود، امنیت و شکوفایی را برای مملکت به ارمغان آورده است و او را به عنوان نماد قدرت و رهبری در تاریخ معرفی میکند. در نهایت، شاعر آرزو میکند که نام و یاد مسعود همواره باقی بماند.
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت و چرخ دفتر زندگی به نفع کسی بچرخد و دوران به کامیابی او دست بیابد، او مانند خسرو و سلطان دوران حاکمیتش خواهد بود.
هوش مصنوعی: مسعود، پادشاهی است که در جهان دارای سلطنت و قدرت است و از میان پادشاهان دیگر، لایق و شایسته برای یادآوری و یادگار باقیمانده است.
هوش مصنوعی: بهرام روز تلاش و کار، ناهید روز جشن و شادمانی، برجیس روز بخشش و احسان، و خورشید روز نعمت و prosperity است.
هوش مصنوعی: ای کوه، با قدرتی که دارد به حمله میآید و ای باد، با آرامش و حلمی که دارد مانند کوه است. ای ذوالفقار، تو نماد مردانگی هستی و ای مرد، تو نیز مانند ذوالفقار قوی و شجاعی.
هوش مصنوعی: به خاطر تدبیر و فکر تو، مقام و منزلت به اوج رسیده و مانند خورشید درخشان شده است. همچنین کشور به واسطه جلال و عظمت تو، همچون کوهی استوار و محکم شده است.
هوش مصنوعی: دل من به محبت تو آمیخته شده است، مانند پیوند جان و تن. و خوشنودی تو در وجودم به گونهای است که مانند رشتهها و الیاف در تن میگذرد.
هوش مصنوعی: جوهر نمیتواند وجود پیدا کند بدون فرمان تو، و عنصر هم نمیتواند بدون دستور تو به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: عفو و خشم تو، ریشه و اساس تمام روزها و شبهاست و محبت و کینه تو، منشأ همهی خصوصیات نور و آتش است.
هوش مصنوعی: به خاطر شوق چهره ی تو و اشتیاق به دعاهایت، نرگس چشمانش را به دقت میچرخاند و چنار، با دستانش، به آنچه مزد شوقش است، تلاش میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر سخاوت و generosity تو، طلا، خاک و سنگ را به عنوان هدیه میآورند، و به خاطر زیبایی مهمانی تو، چوب و خار به گل تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: در عمق وجود، شرم و حیا سبب شده است که مانند یاقوت سرخ درخشان شویم و این تنها نشانهای از زیبایی و نیکی در قلبهایمان است.
هوش مصنوعی: چونکه کوه مادر او به شمار میرفت، او هرگز نتوانست کوه را درخور کف راد ببیند.
هوش مصنوعی: به خاطر ساز و آلات موسیقی شاهانهات، از دل کوهها جواهرات مختلفی برایت به دست میآید.
هوش مصنوعی: برای جشن و سرور این مجلس، از کنار جویبار، انواع مختلف گلها برای تو میروید.
هوش مصنوعی: تخمهایی که تنها به خاطر تو در زمین پاشیده میشود، آن کشت را با بارش شدید باران زمین را خراب میکند.
هوش مصنوعی: اگر باد انتقام تو بر دریا بگذرد، هر بخاری که از آب بلند شود، نشانهای از آتش است.
هوش مصنوعی: اگر حتی یک قطره از بخشندگی تو بر زمین بریزد، هر ذره غباری که در دشت وجود داشته باشد، به زمین معطر و گرانبها خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی generosity و کرم تو بر riches و داراییهای ارزشمند حملهور میشوند، هیچکس به نیاز و فقر دچارش نمیشود و به مبارزه نمیافتد.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که سرنوشت و خوشبختی فردی ممکن است در زمانهای مختلف تغییر کند؛ گاهی او را در اوج قرار میدهد و گاهی به او افتخار و مقام میدهد. در واقع، زندگی انسان به طور متناوب بال و پر میگیرد و در برخی اوقات از نعمت و ثروت برخوردار است و در مواقع دیگر در شرایط مختلفی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت به وضعیتی اشاره شده که مانند گاوان، افراد در سهم و ترس خود گرفتار شدهاند و این به دلیل قدرت و شجاعت شیران است. در واقع، این تصویر به احساس ناتوانی و عدم آمادگی در مقابل چالشها و خطرات اشاره میکند، همچنان که گاوان در مقابل جنگجویان نیرومند به حالت احتیاط و ترس باقی میمانند.
هوش مصنوعی: از ترس و عظمت تو، حتی دشمنان و کسانی که به دین و مملکت فکر میکنند، جان خود را در خطر میبینند و دلشان پریشان است.
هوش مصنوعی: گاهی بهقدری ترس میزنم که رنگم به زردی میگراید و بر فراز کوه میروم، و گاهی آنقدر مضطرب هستم که مانند ماری در درز یک غار خزیده و به خود میپیچم.
هوش مصنوعی: خداوند تو را از بین همه جهان انتخاب کرده است، اما هیچ یک از دیدگان این دنیا نتوانستهاند تو را ببینند.
هوش مصنوعی: با وجود آنکه آسمان با نور خورشید تو را زینت داده است، اما هیچکدام از ویژگیهای ارزشمند تو را نخواهد گرفت.
هوش مصنوعی: زمانه به کارهای تو آگاهی نیافت، چرخ فلک اعلام کرد که تو از نعمت بخت خوب برخورداری، ای پادشاه خوشبخت.
هوش مصنوعی: زمانه مردی عادل و توانمند دارد که لایق پادشاهی و فرمانروایی بر جهانیان است.
هوش مصنوعی: در برابر تخت سلطنت تو، احترام و عظمت تو هر روز چندین بار به طور ارادی و با عشق به زمین میخورد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، خداوند میداند و او شاهد حق است، پس ببینید در این حصار چه زجری کشیدهام.
هوش مصنوعی: تا زمانی که من پیاده شدم، هنوز بر جای خود ایستادهام. در حالی که کسی دیگر به چشم من سوار میآید.
هوش مصنوعی: من همچون سنگ سختی که بار سنگینی بر روی دوش دارد، به خاطر این بار سنگین، به شدت در جای خود ثابت و استوار ماندهام.
هوش مصنوعی: از گوشت من به خاطر هر دو پای این مار، آهن ساخته شده که به شدت نیش میزند.
هوش مصنوعی: من همواره در حال ستایش و تعریف از خوبیها هستم و گناهی بیشتر از این ندارم. ای معبود، مرا بیش از این در تنگنا قرار نده.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که او از سرنوشت ناتوانی که ناشی از بیگناهی است میگوید. او به طور خاص به کسی که قدرت و استعداد زیادی دارد (شیر چرخ) هشدار میدهد که نباید از قدرت خود به نفع آزار دیگران استفاده کند، به ویژه کسانی که بیگناه هستند و مانند او آسیبپذیر هستند. به طور کلی، این بیانگر تشویق به جوانمردی و رعایت عدالت در استفاده از قدرت است.
هوش مصنوعی: ای فلک، اکنون که جانم را برای تو فدای تو میکنم، خواهش میکنم که جان من را نادیده نگیر و از این کار بپرهیز.
هوش مصنوعی: مبادا که در سختی و خطر، جان من را به دست تقدیر بسپاری؛ زیرا که تقدیر، انسان را خوار و بیمقدار میکند.
هوش مصنوعی: جانم در حال تحمل یک درد سخت است و احساس میکند که در انتظار آزادی و رهایی به سر میبرد. در حالی که در این وضعیت گرفتار شده، حس میکند که بسته شدنش به او آسیب میزند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که آسمان به حالت ثابتی نرسد و دوری خورشید از آن تغییر نکند، او نیز نمیتواند به آرامش و قرار برسد. به عبارت دیگر، تا شرایط محیطی و طبیعی تغییر نکند، موجودات نیز نمیتوانند در آرامش بمانند.
هوش مصنوعی: ای تابش مهر شهریاری، همانند خورشید روشنگر، و ای آسمان راستین، مانند آسمانی که باران رحمت میبارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، با وزش خود بر تخت پادشاهی تکیه کن و از عمر و مملکت خویش لذت ببر.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر خوشبختی و همراهی شرایط favorable است. در اینجا به جفت و بخت اشاره شده که به درستی نقش خود را ایفا میکنند و شرایط را به سود شخصی رقم میزنند. همچنین، به همراهی و تسلط خداوند و دیگر نیروهای کائنات اشاره شده که در کنار شخص هستند و او را حمایت میکنند. در مجموع، این احساس را منتقل میکند که همه چیز به خوبی و با هماهنگی در حال پیشرفت است.
هوش مصنوعی: خورشید، روشنایی و زیبایی تو را به ارث داده است و همچنین خوشبختی و شانس تو را به گونهای بهاری کرده که فصل پاییز را برای تو به بهار تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: جشنی خوش و شاد بر تو میآید که تا روز قیامت، سلطنت و مقام تو برقرار خواهد بود.
هوش مصنوعی: هرگز به یاد نداشته باش که از کارهای گذشتهات چیزی باقی بماند. تو همچنان یادگاری از خودت هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.