گنجور

 
لبیبی

کاروانی همی از ری به سوی دسکره شد

آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد

گله دزدان از دور بدیدند چو آن

هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد

آنچه دزدان را رای آمد بردند و شدند

بد کسی نیز که با دزد همی یکسره شد

رهروی بود در آن راه درم یافت بسی

چون توانگر شد گفتی سخنش نادره شد

هرچه پرسیدند او را همه این بود جواب:

کاروانی زده شد کار گروهی سره شد

 
 
 
لبیبی

همین شعر » بیت ۵

هرچه پرسیدند او را همه این بود جواب:

کاروانی زده شد کار گروهی سره شد

ملک‌الشعرا بهار

سخن مرد درم‌یافته با یاد آمد

« کاروانی زده شد کار گروهی سره شد»

ابوالفضل بیهقی

کاروانی همی از ری بسوی دسکره‌ شد

آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره‌ شد

گله دزدان از دور بدیدند چو آن‌

هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره‌ شد

آنچه دزدان را رای آمد بردند و شدند

[...]

ادیب الممالک

آن شنیدستم کز بیشه یکی شیر ژیان

پی نخجیر شتابان سوی دشت و دره شد

دید در دره یکی گاو نر زرین شاخ

که بگردن درش از سیم یکی چنبره شد

گاو ماهی را سنبیده سمش مهره پشت

[...]

ملک‌الشعرا بهار

جرم خورشید چوازحوت به برج بره شد

مجلس چاردهم ملعبه ومسخره شد

آذر آبادان شد جایگه لشگر روس

دستهٔ پیشه‌وری صاحب فری فره شد

توده کارگران جنبش کردند به ری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه