آمد آن دلبر قلندر روش
فارغ از مصحف و عمامه وفش
سوخت ادراک علم و فتوی را
بمی ارغوان چون آتش
ساغری پرشراب احمد کرد
لب او گفت بی دهان در کش
تا بدیدم جمال ساقی را
شدم از چشمهای او سرخوش
دید ساقی که خورده شد جامی
گفت کوهی تو می کنی خوش خوش
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
آمد آن دلبر قلندر روش
فارغ از مصحف و عمامه وفش
سوخت ادراک علم و فتوی را
بمی ارغوان چون آتش
ساغری پرشراب احمد کرد
لب او گفت بی دهان در کش
تا بدیدم جمال ساقی را
شدم از چشمهای او سرخوش
دید ساقی که خورده شد جامی
گفت کوهی تو می کنی خوش خوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بت، اگرچه لطیف دارد نقش
نزد رخسارهٔ تو هست خراش
شد مژه گرد چشم او ز آتش
نیش [و] دندان کژدم و کربش
چه کند این چنین ندیم برش
که ز دیدار او نگردد کش
همه معشوقهایست عاشق کش
عاشق او خرد ندارد و هش
هست چون مار گرزه دولت دهر
نرم و رنگین و اندرون پرزهر
در غرورش، توانگر و درویش
شاد همچون خیال گنج اندیش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.