بت نو رسیده من هوس شکار دارد
دل صید کرده هر سو نه یکی، هزار دارد
رود آنچنان به جولان که سر سپه نکرده
سر آن سپاه گردم که چنان سوار دارد
دل من ببرد زلفش، جگرم نجست چشمش
تو مباش غافل، ای جان، که هنوز کار دارد
نتوانمش که بینم به رقیب ناموافق
چه خوش است گل، ولیکن چه کنم که خار دارد؟
برو، ای صبا و حالی که مرا ز هجر دیدی
برسانش، ار چه دانم که کم استوار دارد
به خدا که سینه من بشکاف و جان برون کن
که درون خانه تو دگری چه کار دارد؟
برس، ای سوار، لطفی بنمای خاکیی را
که ز تندی سمندت دل پر غبار دارد
تو شبانه می نمایی، به بر که بوده ای شب؟
که هنوز چشم مستت اثر خمار دارد
چو اسیر تست خسرو، نظری به مردمی کن
که ز تاب زلف مستت دل بیقرار دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و شوق شاعر به معشوقهاش است. شاعر در وصف عشقش میگوید که معشوقهاش به شکار دلهای بسیاری علاقهمند است و این نشاندهندهی زیبایی و جذابیت اوست. شاعر به نبرد درونی و مشکل خود در رویارویی با معشوقهاش اشاره میکند و از غم و فراق او سخن میگوید. او از غم دیدن معشوق دیگر سخن میگوید و خواهان دیدار اوست. همچنین، شاعر به زیبایی معشوقهاش و دردهای ناشی از عشق اشاره میکند و در نهایت از او میخواهد که به او توجه کند و دلش را آرام کند. این شعر در نهایت به عمق احساسات و دلتنگیهای عاشقانه اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بت تازهوارد من، تمایل به شکار دارد. دلش شکار را در هر طرف میبیند و نه تنها یکی، بلکه هزاران هدف در نظر دارد.
هوش مصنوعی: رود به قدری با قدرت و زیبایی در حال حرکت است که من هم به قدری تحت تأثیر قرار میگیرم که قدری از دنیای خودم فاصله میگیرم و به آن سوارکاری که چنین زیبایی دارد، فکر میکنم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی زلف او شگفتزده و پریشان است، و چشمان او دل مرا سوزاندهاند. تو ای جان، غافل نباش که هنوز قصههای ناگفتهای در این میان وجود دارد.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به رقیب ناموافق نگاه کنم و ببینم که چقدر گل زیباست، اما چه کنم که در کنار آن، خار هم وجود دارد؟
هوش مصنوعی: برو، ای نسیم، و حال مرا که به خاطر جدایی رنج میکشم به او برسان، هرچند میدانم که این پیام چندان تاثیرگذار نیست.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، قلبم را بشکاف و جانم را بیرون بیاور، زیرا در درون من هیچ چیز دیگری برای کسی جز تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای سوار، بیا و لطفی کن به این خاکی که از تندی اسب تو دلش پر از غبار شده است.
هوش مصنوعی: تو در دل شب نمایان میشوی، اما آیا در آغوش که بودهای؟ چرا که هنوز نشانههای مستی در چشمانت دیده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به عنوان یک پادشاه گرفتار شدهای، نگاهی به افرادی بینداز که به خاطر زیبایی و جذابیت موهایت، دلشان پر از تلاطم و بیقراری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخ و زلفت از شگرفی، صفت بهار دارد
خنک آنکه سر و قدّی ، چو تو در کنار دارد
لب لعل دل فریبت ، ز گهر حدیث راند
سر زلف مشک بارت، ز بنفشه بار دارد
رخ چون مهت ندانم، که چه عزم دارد آیا
[...]
گل نو شکفته من که ز رخ بهار دارد
ز دل رمیده بلبل نه یکی هزار دارد
ز می شبانه در باغ سحر به سر گرانیست
مکنید ناله مرغان که بسر خمار دارد
به شب فراق دل نقد حیات اگر نگه داشت
[...]
ز جراحت تو ذوقی دل بیقرار دارد
که دل هزار دشمن، ز حسد فگار دارد
تو ستمگری، ولیکن ستم تراست ذوقی
که هزار بیگنه را، ز تو شرمسار دارد
سرو برگ من نداری تو و من درین تحیّر
[...]
نگرفتم از تو جامی، سرم این خمار دارد
به ره تو دیر مردم، دلم این غبار دارد
به بهانهٔ ترحم ، نکشی مرا ، وگرنه
سر خون گرفتهٔ من، به بدن چه کار دارد
دل تنگ عیش مارا، که شمارد از صبوران
[...]
ز شراب وصل جانان سر من خمار دارد
سر خود گرفته دل هم سر آن دیار دارد
چه کند دیگر جهانرا چو رسید جان بجانان
چو رسید جان بجانان بجهان چه کار دارد
سر من ندارد این سر غم من ندارد این دل
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.