گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

گه از می تلخ می‌کن آن دو لعل شکرافشان را

که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را

کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم

زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را

بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم

نفس بگشایم و دم می‌دهم سوزاک پنهان را

بریدم زلف او را سر که هنگام پریشانی

شهادت گوید آن زاهد چو دید آن کافرستان را

نهان با خویش می‌گویم که هست آن شوخ زآن من

مگر روزی دو سه ماند، زبانی می‌دهم جان را

از او یارب نپرسی و مرا سوزی به جای او

چو سیری نیست از آزار خلق آن ناپشیمان را

بیار آن نامهٔ مجنون که گیرد سبق رسوایی

به خون دل چو خسرو شست لوح صبر و سامان را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را

بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را

من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری

که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را

چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده

[...]

امیر معزی

چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را

دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آن‌را

من‌ از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم

که ایزد بر دل و جانم مسلط‌ کرد جانان را

نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش

[...]

اثیر اخسیکتی

زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را

چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را

ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده

بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را

تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم

[...]

مولانا

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را

فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را

چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان

به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را

بدم بی‌عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی

[...]

امیرخسرو دهلوی

برو، ای باد و پیش دیگران ده جلوه بستان را

مرا بگذار تا می‌بینم آن سور خرامان را

گرفتار خیالات لبش گشتم همین باشد

اثر هرگه مگس در خواب ببیند شکرستان را

به این مقدار هم رنجی بر آن خاطر نمی‌خواهم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه