سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی گنه
از چشم خود می بینم این ای روی چشم من سیه
در کشتن بیچارگان تعجیل کم فرمای زانک
گر هست جانی در تنم بهر تو می دارم نگه
زینسان مکش از دست من پیش زنخدان زلف را
زان رو که بس مشکل بود بی ریسمان رفتن به چه
گر از ارادت رو نهم بر راه تو عیبم مکن
کز ابتدا دولت مرا کردست زین سو ره به ره
این اشک خسرو هیچگه بر روی او ساکن نشد
یعنی عجب باشد اگر آب ایستد بر روی گه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید آمد از چرخ برین، پر شادمانی بین زمین
مه را چو زرین جام بین از بهر خمار آمده
جامی لبا لب بایدت لب بر لب ساقی بده
زان بادهٔ باقی بکش وین باقی جان را بده
ای ساقی مه روی من بهر حیات نوی من
هم برقع از رخ برفکن هم از جبین بگشا گره
گویند در جنت بود از بهر زاهد میوهها
[...]
ای می فروش آزادیم زین سبحهٔ صددانه ده
این سبحهٔ صددانه را بستان و یک پیمانه ده
از حرف غیری در گرو تا کی حدیث من شنو
از ره به آن افسون مرو گوشی به این افسانه ده
از آشنائی بی سبب کردی چو دوری روز و شب
[...]
بر بیضهٔ دل باش هان مانند مرغی دیده بان
کز بیضهٔ دل زایدت مستی ذوق و قهقهه
صد آسمان کیوان نحس از برج اقبالم سیه
سر زد که زان حالم تبه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.