ای که از زلف توخون در جگر مشک ختاست
روی زیبای تو آنینه الطاف خداست
ماه را روشنی از روی تو میباید جست
سرو را راستی از قد تر می باید خواست
مهر رخسار تو سوزیست که درجان من است
خط سبز تو غباریست که در خاطر ماست
گر تو ای سرو خرامان ننشینی از پای
ای بسا فتنه که از قد تو بر خواهد خواست
همچو لاله دل من سوخته خون جگرست
که چرا سنبل گیسوی تو در دست صباست
همچو صبع از اثر مهر رخت جان بدهد
هر که را در ره عشق تو دم از صدق وصفاست
آنچنان زار و نزارست ز سوز تو کمال
که چو ماه نو از ابروی تو انگشت نماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت محبوب خود اشاره میکند. او از زلف و زیبایی معشوق صحبت کرده و میگوید که زیبایی او نشانهای از الطاف خداوند است. شاعر در وصف محبوبش میگوید که ماه و سرو نیز در مقایسه با او کمنمایش هستند و عشق او همچون آتش در جانش میسوزد. او به غم و رنج دل خود نیز اشاره میکند و به این موضوع میپردازد که زیبایی محبوبش سبب فتنه و کششهای عاشقانه میشود. در نهایت، شاعر احساسات عمیق خود را بیان کرده و به تأثیر عشق بر روح و جانش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که از زلف تو، خون در دل من جاریست، روی زیبای تو نشانهای از رحمتهای خداوند است.
هوش مصنوعی: برای یافتن روشنی ماه، باید به چهره تو بنگریم و برای درک زیبایی و راستای سرو، باید از قامت تو الهام بگیریم.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات مانند آتشی است که در دل من شعلهور است و نشانههای سبز تو مانند غباری در یاد و خاطرههای ما باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای سرو خوش قامت، اگر تو از جای خود حرکت نکنی، بیشک فتنههای زیادی از زیبایی و قامت تو به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: دل من مانند لالهای است که سوخته و از غم خون جگرم ریخته میشود. در حالی که نسیم صبح، سنبلهای گیسوی تو را در دست دارد و آنها را به رقص درمیآورد.
هوش مصنوعی: همانطور که صبح با نور خورشید جان میگیرد، هر کسی که در مسیر عشق تو باشد، جانش را برای محبت و حقیقت تو فدای میکند.
هوش مصنوعی: وضعیت او به قدری متاثر و غمزده است از درد تو که مانند هلال ماه، به خاطر زیباییات به راحتی قابل شناسایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.