گنجور

 
کمال خجندی

خاک راه تر از آن روز که آمد به نظر

خواب در چشم من خسته نیاید دیگر

تونیا روشنی دیده اگر داشت چرا

دید آن خاک قدم در نظر آورد دگر

غم نگنجد به دل از ذوق دهان تو مرا

صحبت تنگ فتادست مگس را به شکر

تینهای مژه بر خاک درت دادم آب

تا کند چشم من از کحل بصر قطع نظر

مشنو آه سحر من که پریشان نکنی

خاطر نازک خود همچو گل از باد سحر

چون تن لاغر من نیر تو زان شد باریک

که به خونابه خورا می گذراند به جگر

دی طبیبم بر خود خواند ز ضعفم پشه ای

بگرفت و بر او ناله کنان برد به پر تازه پر

لحظه لحظه رخم از خاک درت تازه ترست

میشود از خاک بلی گونه زر

دوش می گشت بسر بر در تو بی تو کمال

گر نمی گشت چنین با تو نمی گشت بسر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

از خضاب من و از موی سیه کردن من

گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!

غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من

خردِ پیران جویند و نیابند مگر!

فرخی سیستانی

رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر

خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر

بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم

رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

عید شاداب درختیست که تا سال دگر

از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر

بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ

بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر

زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
منوچهری

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر

عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر

غم عشق تو روانم بلب آورده بلب

درد هجر تو توانم بسر آورده بسر

شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه