گنجور

 
کمال خجندی

وقتی مرید بود دل اکنون غلام شد

زلف بنی گرفت و گرفتار دام شد

صوفی ز عشق باره برندی گرفت نام

از ننگ زهد رست و بدین نیکنام شد

چشمم به آرزوی تماشای زلف تست

چون چشمه روزه دار که مشتاق شام شد

لبهای تشن پرور نو نا ز دیده رفت

آبم به حلق و خواب به مژگان حرام شد

گر غم بکند از چمن دل صنوبرش

در جان خیال قد تو قائمقام شد

مه را که کوس حسن بر افلاک میزند

تو دیر زی که نوبت او هم تمام شد

نازک سخن بوصف لب او شدی کمال

طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

امروز در فراق تو دیگر به شام شد

ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد

بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند

کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد

افسوس خلق می‌شنوم در قفای خویش

[...]

کمال خجندی

ساقی بیار باده که عید صیام شد

آن به که بود مانع رندی تمام شد

در ده قدح ز اول روزم که بعد ازین

حاجت بدان نماند که گویند شام شد

امروز هر که خدمت معشوق و می کند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

چون روز عمر من به فراق تو شام شد

در آرزوی روی تو عمرم تمام شد

خون دلم چو بر تو حلالست دلبرا

آخر چرا وصال تو بر ما حرام شد

رحمی به حال زار من خسته دل بکن

[...]

قاسم انوار

از دولت وصال تو کارم بکام شد

بختم بلند گشت و سعادت غلام شد

از جلوه های حسن تو جانم حیات یافت

با چشمهای مست تو عیشم مدام شد

گفتی:سلام ذوق سلامت بدل رسید

[...]

صوفی محمد هروی

امروز دیگرم به فراق تو شام شد

در آرزوی روی تو عمرم تمام شد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه