وقتی مرید بود دل اکنون غلام شد
زلف بنی گرفت و گرفتار دام شد
صوفی ز عشق باره برندی گرفت نام
از ننگ زهد رست و بدین نیکنام شد
چشمم به آرزوی تماشای زلف تست
چون چشمه روزه دار که مشتاق شام شد
لبهای تشن پرور نو نا ز دیده رفت
آبم به حلق و خواب به مژگان حرام شد
گر غم بکند از چمن دل صنوبرش
در جان خیال قد تو قائمقام شد
مه را که کوس حسن بر افلاک میزند
تو دیر زی که نوبت او هم تمام شد
نازک سخن بوصف لب او شدی کمال
طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و وابستگی به معشوق است. شاعر از تغییر وضعیت خود از یک مرید به غلام معشوق صحبت میکند و میگوید که به واسطه عشق، از زهد و خودداری رهایی یافته است. او تشنگی خود را از دیدن موهای معشوق توصیف میکند و به شدت به او وابسته شده است. در این میان، اشارههایی به زیبایی معشوق و تاثیر آن بر روح و جان شاعر وجود دارد. نهایتاً، شاعر به کمال و زیبایی عشق اشاره میکند که مانند طوطی با کلام شیرین خود، روح را شاداب میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که دل به عشق معشوق تسلیم شد، اکنون به مانند یک بنده شده و گرفتار زلف او گردیده است.
هوش مصنوعی: صوفی به واسطه عشق و محبت به مقام و منزلتی دست یافت که از عیبهای رهبانیت و زهد رهایی پیدا کرد و به این شکل به نام نیک و خوشی رسید.
هوش مصنوعی: چشمانم به امید دیدن زلف تو است، مانند چشمهای که پس از روزهداری، مشتاق دیدن شب شده باشد.
هوش مصنوعی: لبهای تشنه و نرم او باعث شد تا من از غم و اشک به شدت دچار شوم. آب از حلقم پایین نمیرود و خواب نیز از چشمانم دور شده است.
هوش مصنوعی: اگر غم به خاطر چمن او، دل صنوبرش را آزار دهد، در خیال او، قد تو جایگاهی ویژه پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: آن ماهی که زیباییاش را به آسمانها میزند، تو خیلی دیر آمدی، چون نوبت او هم به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: سخنهای لطیف و دلنشین او به زیبایی و شکرینی طوطیای است که سخن میگوید و این نشاندهندهی لحن شیرین و دلربا بودن کلام اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز در فراق تو دیگر به شام شد
ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد
بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند
کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد
افسوس خلق میشنوم در قفای خویش
[...]
ساقی بیار باده که عید صیام شد
آن به که بود مانع رندی تمام شد
در ده قدح ز اول روزم که بعد ازین
حاجت بدان نماند که گویند شام شد
امروز هر که خدمت معشوق و می کند
[...]
چون روز عمر من به فراق تو شام شد
در آرزوی روی تو عمرم تمام شد
خون دلم چو بر تو حلالست دلبرا
آخر چرا وصال تو بر ما حرام شد
رحمی به حال زار من خسته دل بکن
[...]
از دولت وصال تو کارم بکام شد
بختم بلند گشت و سعادت غلام شد
از جلوه های حسن تو جانم حیات یافت
با چشمهای مست تو عیشم مدام شد
گفتی:سلام ذوق سلامت بدل رسید
[...]
امروز دیگرم به فراق تو شام شد
در آرزوی روی تو عمرم تمام شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.