گنجور

 
کمال خجندی

صبا ز دوست پیامی بسوی ما آورد

بهمدمان کهن دوستی به جا آورد

رسید باد مسیحا دم ای دل بیم

بر آر سرکه طبیب آمد و دوا آورد

نه من ز گرد رهش دل به باد دادم و بس

که باد مشک ختن هم ازین هوا آورد

برای چشم ضعیف رمد گرفته ما

ز خاک مقدم محبوب توتیا آورد

خیال بار که بر سر طبیب حاذق اوست

به جان خسته دلان مژده شفا آورد

شب فراق شد ابر دو دیده در باران

چو در خیال خود آن لعل جانفزا آورد

همیشه مردم چشمم برهنه بر می گشت

ندانم این همه بارانی از کجا آورد

کمال درانه دل با کبوتری در باره

که نامه ای به تو از بار آشنا آورد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟

تو نیز باده به چنگ آر و راهِ صحرا گیر

که مرغ نغمه سُرا سازِ خوش نوا آورد

دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مَکُن

[...]

امیرعلیشیر نوایی

طریق شیوه رندی کسی بجا آورد

که روی دل سوی میخانه فنا آورد

نداشت نور صفا شام هجر ما آن مه

ز چهره نور رسانید و می صفا آورد

حیات بخش دلم شو چو آهویی ای عمر

[...]

صائب تبریزی

دل غریب مرا بوی گل بجا آورد

کز آن بهار خبرهای آشنا آورد

به بوی پیرهن مصر بد مرساد!

که کار بسته ما را گرهگشا آورد

ز تیغ، فیض دم صبح عید می یابد

[...]

صفای اصفهانی

مرا دلی‌ست که جان را به سر چه‌ها آورد

دهم بباد که پیغام آشنا آورد

هزار عقده بدل داشتم تمام گشود

که بوی زلف تو باد گره گشا آورد

چه طعنه ها که بادراک و هوش چرخ زدیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه