بگذار در آن کوی من اشک فشان را
تا دیده دهد آب گل و سرو روان را
مپسند بران رخ که فتد سایه گلبرگ
گلبرگ تحمل نکند بار گران را
دشوار کشد نقش دو ابروی تو نقاش
آسان نتوانند کشیدن دو کمان را
گفتم که لبت زیر دو دندان چو بگیرم
دارم نگهش گفت نگه دار زبان را
غیر از دل عاشق چو نشد چیز بتان گم
این طرفه چه کردند دهان را و میان را
بوسی دو لبش گفت بیا و ذقن یار
شد ضامن آن وعده هم این را و هم آن را
بگرفت کمال آن ذقن اکنون به تقاضا
آری بدل خصم بگیرند ضمان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشقانهها و زیباییهای معشوق سخن میگوید. شاعر از اشک و احساساتش در کوی معشوق میگوید و به زیباییهای گل و سرو اشاره دارد. او از ناتوانی در به تصویر کشیدن زیباییهای معشوق و سختیهای احساس عشق میگوید. همچنین به بوسه و نزدیکی با معشوق اشاره میکند و از وعدههایی که به یکدیگر میدهند، سخن میگوید. در کل، این اثر بیانگر عمق عشق و زیباییهای آن است.
هوش مصنوعی: اجازه بده در آن گوشه که من هستم، کسی که اشک میریزد، بماند تا چشمهایم آب گل و درخت سرو را ببینند.
هوش مصنوعی: چهرهات را از من دور مکن، زیرا سایه گلبرگ گل نمیتواند سنگینی بار را تحمل کند.
هوش مصنوعی: کشیدن تصویر دو ابروی تو برای نقاش کار سختی است؛ زیرا او نمیتواند به آسانی همانند دو کمان آن را ترسیم کند.
هوش مصنوعی: گفتم وقتی لب تو را زیر دندان بگیرم، به آن توجه دارم؛ او گفت زبانت را نگهدار.
هوش مصنوعی: به غیر از دل عاشق، هیچ چیز دیگری وجود ندارد که بتها را گم کند. این واقعاً جالب است که آنها با دهان و وسط بدن چه کار کردند.
هوش مصنوعی: دو لب او به من گفتند بیایید و چانهاش، که نشانهی وعدهای بود، به آنچه گفته شده بود اطمینان داد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اکنون که فردی از زیبایی و کمال خود بهرهمند است، درخواست میکند تا به جای دشمن، از او طلب ضمانت و تضمینی گرفته شود. به عبارت دیگر، زیبایی و کمال او باعث شده که افراد به دنبال او بیایند و از او درخواست کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
از گفتن ناخوب نگهدار زبان را
گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز
تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را
گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟
[...]
ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را
ایزد به تو دادهست زمین را و زمان را
بردار تو از روی زمین قیصر و خان را
یک شاه بسنده بود این مایه جهان را
آسان گذران کار جهان گذران را
زیرا که جهان خواند خردمند جهان را
پیراسته می دار به هر نیکی تن را
آراسته می خواه به هر پاکی جان را
میدان طمع جمله فرازست و نشیب است
[...]
نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را
ایام جوانی است زمین را و زمان را
هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک
چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا
گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ
[...]
آراست جهاندار دگرباره جهان را
چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد
خورشید بپیمود مسیر دوران را
ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.