گنجور

 
خیالی بخارایی

دلا چو روی به اقبال مقبلی داری

به ترک صحبت جان گیر اگر دلی داری

گمان مبر که از این جست و جویِ بیحاصل

به غیر محنت و اندیشه حاصلی داری

ترحّمی بکن ای آشنای وادی عشق

که من غیریقم و تو رو به ساحلی داری

طواف کعبهٔ جانها تو را رسد ای مه

که شبروی و به هر کوی منزلی داری

گذر ز عبقهٔ هستی خیالیا ورنه

به هوش باش که در راه مشکلی داری