گنجور

 
خیالی بخارایی

کسی که پیرویِ عشق نیست عادت او

به گمرهی ست مبدّل همه عبادت او

دلا نصیحت رندان به زهد و علم مکن

که اعتراض روا نیست برارادت او

شکسته یی که به تیغ هوس شهید تو نیست

درست نیست به قول خرد شهادت او

اگر چو لاله به اقبال بندگی گل نیز

قبول داغ تو یابد زهی سعادت او

به فکر چشم تو بیمار شد خیالی و هیچ

امید نیست که آید کسی عیادت او