گنجور

 
خیالی بخارایی

گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن

خویش را خواهد سرشک اوّل به پیش انداختن

گفته ای چو نی ز غم کو هر شبی مهمان تست

می خورم غم تا دمی با او توان پرداختن

در طریق شب نشینان عاشقی دانی که چیست

ساختن چون شمع با سوز دل و پرداختن

در مقام خانهٔ رندیست کوی عاشقی

پردلی ست ار می توانی خویش را در باختن

گر چو جام می خیالی سرخ رویی بایدت

با حریفان تو دل خود صاف باید ساختن