مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم
ز در مران که در این باب کارها دارم
بدان هوس که به سر وقت من رسی روزی
ز پا فتاده ام و دست بر دعا دارم
تو را که در غم هجران نبوده ای چه خبر
که بر دل از غم هجران تو چه ها دارم
چو باد خوشدل از آنم که هرکجا هستم
تو را که سرو روان منی هوا دارم
اگر شوم چو خیالی ز خویش بیگانه
روا بوَد چو خیال تو آشنا دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از وفاداری و عشق خود به محبوب سخن میگوید. او از دلتنگی و غم ناشی از جدایی با محبوبش ابراز ناراحتی میکند و به او میگوید که در غیاب او، دردها و مشکلاتی دارد. شاعر درها را بسته و آرزو دارد که روزی محبوبش به او برسد. او همچنین به این نکته اشاره میکند که حتی اگر به حالتی بیخیال و دور از خویش بیفتد، باز هم تصویر محبوبش را در ذهن دارد و به او وفادار میماند. در کل، شعر حس عمیق عشق و دلتنگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من که به تو وفادارم و در کنار کوی تو هستم، مرا از در خود دور نکن چرا که در این موضوع مسائل زیادی دارم.
هوش مصنوعی: بدان که من به خاطر آرزوهایی که در سر دارم، روزی به شدت خسته و زمینگیر شدم و در حال دعا کردن هستم.
هوش مصنوعی: چه میدانی از حال من در غم دوریات، وقتی خودت هرگز در این غم نبودهای؟ در دل من از این دوری چه دردها و رنجها وجود دارد.
هوش مصنوعی: مانند بادی خوشحال و سرزنده هستم که در هر جایی که حضور داشته باشم، همیشه به یاد تو هستم که چون سرو، روح من را زنده میکنی.
هوش مصنوعی: اگر همانند یک خیال از خودم دور شوم، اشکالی ندارد؛ زیرا من خیال تو را به خوبی میشناسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا به جان و دل از جان و دل وفادارم
که من خود از همه ملکِ جهان ترا دارم
کسی به جایِ تو باشد مرا چه می گویم
نعوذبالله اگر هرگز این روا دارم
سرم به تیغ بباید برید اگر به خطا
[...]
گمان مبر که ز مهر تو دست وادارم
که گر چه خاک زمینم کنی، هوا دارم
اگر جهان همه دشمن شوند باکی نیست
مرا ز غیر چه اندیشه؟ چون ترا دارم
مرا که روز و شب اندیشهٔ تو باید کرد
[...]
تو آفتابی و من ذرهٔ هوا دارم
که از هوای تو حاصل همین هوا دارم
میان چشم و دل از آب دیده خون افتاد
کجا است نقش خیالت که ماجرا دارم
ز خاک کوی تو کحلالجواهر آرد باد
[...]
بیا بیا که من اندر جهان ترا دارم
جفا مکن که بجان بنده وفا دارم
اگر ز کوی تو گردی بمن رساند باد
بخاک پای تو کان را چه توتیا دارم
مرا به تیغ جفا گر کشند ممکن نیست
[...]
گمان مبر که بغیر از تو آشنا دارم
بجز تو ره به کجا می برم که را دارم
به قدر زخم بود راه شانه را در زلف
به چاکهای دل خود امیدها دارم
ز بس که در تن من داغها به هم پیوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.