شمع میگفت به پروانه شبی در منزل
که مرا نیز بر احوال تو میسوزد دل
سرورا در غم هجر تو ز بس گریه و آه
عمر بر باد شد و پای فرو رفت به گل
غنچه بر نقش دهان تو به ده دل نگران
گل سیراب ز روی تو به صد روی خجل
عاشق صورت مطبوع تو را نیست خبر
کز چه آب است و چه گِل صورت خوبان چگل
اشک بر خاک درت می رود و دارم چشم
کز درِبار تو محروم نگردد سایل
گفتم از مشکل عشق تو خیالی به فسون
جان تواند که بَرَد؟ گفت چه دانم مشکل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شمع به پروانه میگوید که دلش برای حال او میسوزد. او در غم دوری پروانه بسیار گریسته و عمرش در این راه به باد رفته است. غنچه به فکر لبان پروانه و گل به زیبایی او میاندیشد. عاشق زیبایی پروانه خبر ندارد که چه سختیهایی در عشق او وجود دارد. اشکهای او بر خاک درگاه پروانه میریزد و نگران است که از درگاه او محروم نماند. در نهایت، او به مشکل عشقش اشاره میکند و میپرسد که چگونه میتواند بر آن فائق آید.
هوش مصنوعی: شمع به پروانه گفت: در خانه شب، دل من هم برای تو میسوزد.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، به دلیل غم دوری تو، چنان بیتابی و گریه کردم که عمرم به هدر رفت و پایم در گِل فرو رفته است.
هوش مصنوعی: غنچهای که بر لبان تو نمایان است، دلهای زیادی را نگران کرده است. گلِ سیراب از زیبایی روی تو، به شدت شرمنده و خجالتزده است.
هوش مصنوعی: عاشق به زیبایی تو توجهی ندارد که از چه موادی ساخته شده است؛ نه از آب و نه از گل، بلکه زیبایی او همانند زیبایی توست که او را دلربا میسازد.
هوش مصنوعی: اشکهایم بر زمین خانهات جاری میشود و من چشم انتظارم که نکند از دربار تو بی بهره بمانم.
هوش مصنوعی: گفتم آیا میتوانم از دشواریهای عشق تو راه حلی پیدا کنم؟ او پاسخ داد که من چه میدانم دربارهی این مشکل.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بهنگام سخا ابر کف و دریا دل
مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل
بر نوشته است بعمر ابدی ملک ترا
در ازل ایزد و در دست جهان داده سجل
ز سواران چگل خوار و خجل خیل عجم
[...]
ای نگاری که به حسن از تو زند حور مثل
ای غزالی که سزاوار سرودی و غزل
بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل
که عجم وصف تو گفته است و عرب وصف طلل
سرو زیر حُلّل و ماه بود زیر حلی
[...]
جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل
اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
کوه را از مدت سایهٔ ابر و نم شب
پر طرایف شود اطراف چه هامون و چه تل
سبزه چون دست به هم درزند اندر صحرا
[...]
ماجرایی که میان من و گردون رفتست
دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل
تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم
بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل
در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو
[...]
شتران مست شدستند، ببین رقص جمل
زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل
علم ما دادهی او و ره ما جادهی او
گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشیدِ حمل
دم او جان دهدت روز نَفَخْتُ بپذیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.