گنجور

 
خیالی بخارایی

آیت حسن را که نام وفاست

تو ندانسته‌ای خدا داناست

سرو پیش قدت نمی یارد

که دگر در چمن برآید راست

تا کجا شد به دلبری دهنت

کز نظر دور شد که ناپیداست

گرچه خاکِ در تو را بی وجه

آب زد دیده عذر آن بر ماست

تا خیالی گُزید سرو قدت

در همه کار دست او بالاست

 
sunny dark_mode