گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خیالی بخارایی

گر بعد اجل دردِ تو با خویش توان برد

خواهیم سبک درد سر خود ز جهان برد

در حلقهٔ دیوانه‌وَشان عقل نمی‌رفت

«زنجیر سر زلف تواش موی کشان برد»

تا زلف تو چوگان معنبر به کف آورد

«بند کمرت گوی لطافت ز میان برد»

سرچشمهٔ حیوان به هزار آب دهن شست

و آنگاه حدیث لب لعلت به زبان برد

گفتم که خیالی چو به زاری ز جهان رفت

در سینه غمت برد، به خود گفت که جان برد