گنجور

 
خیالی بخارایی

ما به چشمت عشق می‌بازیم و او در عین خواب

بر رخت حق نظر داریم و می‌پوشد نقاب

صورتت هرجا که ظاهر می‌کند فتوایِ حسن

می‌نویسد مفتیِ پیر خرد صحّ الجواب

گر ز شام زلف بنماید مه رویت جمال

در زمین خواهد فرو رفت از خجالت آفتاب

دل نهان کردی ز مردم زخم تیر غمزه‌ات

گر نیفکندی سرشک من سپر بر روی آب

چشم گریان خیالی صد خلل دارد ز اشک

می‌شود آری ز باران خانهٔ مردم خراب

 
sunny dark_mode