باز آواز نی و فریاد درد انگیز عود
بی دلان را در حریم کعبهٔ جان ره نمود
تا مقرّر شد که داغ عشق و سوز هجر چیست
در میان چنگ و نی بسیار شد گفت و شنود
بود داغ عشق بر جان و نبود از جان اثر
در ازل این بود ما را حاصل از بود و نبود
گر مرادت دولت باقی ست فانی شو ز خویش
کاین حکایت بی عدم بودن نمی گیرد وجود
قبلهٔ رخسار تو چون پرده از رو بر گرفت
دید ابروی تو را محراب و آمد در سجود
زلف تو سر حلقهٔ بازار سودا شد ولی
جز زیان مسکین خیالی را از این سودا چه سود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تبیین احوال عشق و داغهای ناشی از آن میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر موسیقایی چون نی و عود، فضای عاطفی و دردآلودی را توصیف میکند. او به عمق عشق و هجر اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که عشق واقعی موجب تغییراتی در وجود انسان میشود، اما در عین حال، داغ عشق اثر ماندگاری در وجود ندارد. در این راستا، شاعر به مقام و زیبایی محبوب اشاره میکند و به وضوح میگوید که ارتباط با زیباییهای ظاهری بدون درک عمیق، تنها به نقصان و زیان منجر میشود. در نهایت، شاعر از خواننده میخواهد که برای دستیابی به مقامهای بلند، از خودگذشتگی کند و در این مسیر به جنبههای معنوی و باطنی عشق توجه نماید.
هوش مصنوعی: باز هم صدای نی و فریاد غمانگیز عود بیدلان در مقدسترین مکان روح و جان، راهی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که مشخص شد که درد عشق و آتش دوری چیست، در میان صدای چنگ و نی گفت و گوهای زیادی شکل گرفت.
هوش مصنوعی: عشق به قدری در وجودم تأثیر گذاشت که احساس میکنم هیچ زخمی بر جانم نیست. از ابتدا، این وضعیت سرنوشت ما بوده است که میان وجود و عدم زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: اگر خواستهات دستیابی به نعمتهای پایدار است، باید از خودخواهی و ذات خود فاصله بگیری؛ زیرا این داستان و حقیقت به وجودی وابسته نیست که از آنچه هستیم، بگذریم.
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبای تو مانند پردهای که از روی چیزی برداشته میشود، وقتی ظاهر شد، ابروی تو برای او مانند محراب بود و او به احترام آن در حال نماز و سجود فرود آمد.
هوش مصنوعی: زلف تو مانند حلقهای در بازار عشق و زیبایی قرار گرفته، اما منِ مسکین جز زیان و حسرت چیزی از این معامله به دست نیاوردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوالخلیل آنکو بگیتی زو شده موجود جود
جعفر آن کش چوب گشت از طالع مسعود عود
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار
چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود
مست آن می گر نهای می دو پی دستار و دل
[...]
ای که چون جان رفته ای از پیش ما، باز آی زود
کز فراقت سوختم بر آتش دل همچو عود
پیش روی خود مرا بنشان بر آتش چون سپند
تا بسوزم خویشتن را کوری چشم حسود
ای که بردی آبروی من ز آه دل بترس
[...]
باد پیمایی که جم را خاک ره پنداشتی
بر من از دیوانگی هر دم کمینی میگشود
گفتم آخر چند ازین گرمی برو سردی مکن
میفروزی آتش و خود کور میگردی به دود
چون نداری زهرهای زهرت نمیباید فشاند
[...]
با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود
در پیش مستان محبت این بود رود و سرود
عاشقان را در محافل ناله سازد سر بلند
مطربان را در مجالت آبرو باشد ز رود
با سرشکم دجله و جیحون دو بار آشناست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.