گنجور

 
خالد نقشبندی

سوگند به خالی ز رخت گشته پدید

سوگند به خطی که به گردش بدمید

سوگند به آن قامت چون سرو چمن

کاندر هوسش عمر به پایان برسید

سوگند به آن فتنه که چشمش گویند

و آنگاه قسم به آن هلال شب عید

سوگند به آن لعل لب و مایه جان

هر کس که بدبدش لب حسرت بگزید

سوگند به آن طره پرتاب و شکن

سوگند به آن غره میمون و سعید

خالد ز غمت گشته چنان زار و نزار

این بیت نکو صادق حالش گردید

تصحیف برادر پدر همدم اوست

تا بر رخ تو برادر مادر دید

 
sunny dark_mode